آئینهات دانی چرا غَمّاز نیست
زانکه زنگار از رُخش ممتاز نیست
میدانید چرا آئینه دلتان عیوب شما را بیان نمیکند، زیرا غبار و تیرگی هویوهوس را از روی آن پاک نشده است.
Hadi
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
وقتی قلم بخواهد در وصف عشق و عاشقی بنویسد، عاجز شده و شکسته میشود.
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
عقل در شرح عشق مانند خری که در گل گیر کرده باشد نانوان خواهد شد. در واقع شرح عشق و عاشقی را هم باید خود عشق بگوید.
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است
عشق و عاشقی خواه حقیقی و خواه مجازی، سرانجام انسان را بسوی کمال و سرمنزل میرساند.
Hadi
دشمن طاووس آمد پَرّ او
ای بسی َشه را بکشته فَرّ او
دشمن طاووس پر زیبای اوست و چه بسیارند شاهانی که فَرّ و شکوهشان باعث نابودی آنان میشود.
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سربریدنش برای پوستین
من مانند آن روباه صحرایی هستم که بخاطر پوستش بر سر راهش کمین کرده و سرش را بریدند.
ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
من مانند آن فیلی هستم که فیلبان به او زخم میزند و بخاطر استخوان عاجش او را میکشد
Hadi
رفت در مسجد و سوی محراب شد
سجدهگاه از اشک شَه پرآب شد
در میان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود
چونکه آید او حکیم حاذق است
صادقش دان کو امین و صادق است
Hadi
هر چه کردند از علاج و از دَوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شَه از اشک خون چون جُوی شد
Hadi
ای برادر قصه چون پیمانهای است
معنی اندر وی مثال دانهای است
هست اندر صورت هر قصهای
خردهبینان را ز معنی حصهای
Hadi
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
Hadi