بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنبورهای خاکستری | طاقچه
کتاب زنبورهای خاکستری اثر آندری کورکوف

بریده‌هایی از کتاب زنبورهای خاکستری

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأی
۳٫۸
(۵)
هوا پر می‌شود از وِزوِز شیرین و خوشایند، وِزوِز صمیمی و پر از صلح و صفا، وِزوِزی که جهانِ انسانی را که عاشق زنبورهاست، کوچک می‌کند، آن را تبدیل می‌کند به فضایی دنج و خانگی. آن وقت دیگر زیاد مهم نیست که جایی صدای شلیک می‌آید: به همه چیز می‌شود عادت کرد! مهم آن است که بهار شده، طبیعت از زندگی سرشار می‌شود،‌ سرشار از آواهای زندگی، بوهای آن، و بال‌های کوچک و بزرگ آن.
وحید
دوباره نگاهش را متوجه دریچهٔ پرواز زنبورها کرد. زنبورهایی که با گردهٔ روی پاهایشان به خانه برگشته بودند، کنار دریچه ازدحام کرده بودند، یکدیگر را کنار می‌زدند و سعی می‌کردند زودتر از بقیه وارد شوند. سرگئیچ سرزنششان کرد: «چرا مثل آدم‌ها رفتار می‌کنید؟!»
وحید
صبح که چشمانش را باز کرد دیگر شکی نداشت که از بهشت سر درآورده است، از قصه‌ای که طبیعت در آن نه‌فقط در خدمت انسان است، بلکه برای انسان خوش‌خدمتی می‌کند، جایی که خورشید منتظر می‌ماند تا آدم همهٔ کارهای روزش را تمام کند و تازه پس از آن غروب می‌کند، جایی که نسیم با طنین زنگوله‌هایی نامرئی می‌وزد، جایی که می‌توان مستقل و نادیدنی بود، جایی که هر موجود زنده‌ای، حتی درختان و شاخه‌های تاک، صدای خود را دارند.
وحید
سرگئیچ در همان لحظه به این فکر افتاد که خودش اصلاً به پُست نیازی ندارد. مگر برای خواندن روزنامه! ولی آخر او ده سالی می‌شد که مشترک هیچ روزنامه‌ای نشده بود! قبلاً اخبار را از تلویزیون می‌شنید. بعد هم که اخبار به‌همراه برق از زندگی او بیرون رفت. حالا انگار به همین اخبار هم چندان نیازی ندارد. اخبار چه تغییری در زندگی او به وجود می‌آورد؟ ولی با همهٔ این‌ها روزنامه چیز خوشایندی است. توی دست خش‌خش می‌کند و مایهٔ سرگرمی آدم می‌شود...
وحید
حالا دیگر هیچ دولتی آنجا حاکم نبود، ولی اوضاع آرام بود! گرچه آنجا قبلاً هم آرام بود، یعنی قضیه بر سر دولت نبود. چه دولت باشد، چه نباشد، فرقی نمی‌کند! فقط مردمش آرام‌اند و روی کاروبار خودشان متمرکزند و نه روی سیاست.
وحید
سرگئیچ سراسر روز بعد را دراز کشیده بود و انگار که مراقب بچهٔ ناخوش خودش باشد، مراقب بدنش بود. به سرفه‌های خودش هم، انگار که سرفه‌های کس دیگری باشند، گوش می‌داد. انگار موقتاً دوپاره شده بود: یک «خودِ» مریض و یک «خودِ» شفادهنده. قبلاً هم چند باری این اتفاق برایش افتاده بود. این اتفاق اصولاً برای هر کسی که تنهاست و زندگی‌اش را در تنهایی سر می‌کند، می‌افتد. چنین آدمی هم آشپز است و هم خورندهٔ غذا، هم نظافتچی است و هم کسی که از تمیزی خوشحال می‌شود.
وحید

حجم

۳۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد