بریدههایی از کتاب اقیانوس مشرق
۴٫۶
(۸۸)
تو مهمانی و در کیش ما مهمان حبیب خداست. این پاپوشها فدای حبیب خدا! خدایی که من شناختم، آنقدر کریم است که خودش عَوض را عنایت خواهد کرد.
Zeinab sadat
تو حیاتِ جاودانه نخواهی داشت، مگر آنکه به قلعه درآیی.
Zeinab sadat
«کسی که امامِ زمانِ خود را بهدرستی بشناسد، از او فاصله نمیگیرد.»
شقایق خیری
خاکی که بر آن علیبنموسیالرضا قدم نهاده باشد خاک نیست، تربت بهشتی است. بگویید بهشت!
صدایش بغض برمیدارد. دست میبرد در زیر جامه و دستش با پارچهای درهموبرهم بیرون میآید.
_ آدم که عاشق و شیفته میشود، گویی زبانش کوتاهتر و دلش وسیعتر میشود. داستانِ من و علیبنموسیالرضا داستان دلدادگی است. ندیدنش یک غم است و دیدنش یک غم دیگر. نبینم از دوریاش دق میکنم و ببینم از شدت ذوق!
شقایق خیری
_ اینکه میگویی از حدود عقل خارج است، درست و صحیح است؛ اما نامش اعجاز است و اصلاً ذات اعجاز همین است که از حدود عقل انسانها خارج باشد تا دلیلی باشد بر قدرتی فراتر از قدرت انسانهای دیگر. اعجاز آن است که مقرّبان، به قدرت خداوند و به اذن او، عادات مادی دنیوی را نادیده بگیرند و قوانین طبیعت آنگونه درآید که آنها میخواهند.
فصل فیروزه...
«فرقِ میان زندگی و مرگ، فقط یک قدم است. چشمت به جاده باشد. یک قدم که از جاده منحرف شوی در برهوتی، و برهوت آغاز گمشدن است.
شقایق خیری
_ برای علیبنموسیالرضا فاصلهها مفهومی ندارد. هرجا که تصور کنی، او هست. جایی نیست که نباشد. فاصله، حجاب ماست نه حجابِ او. او را حجابی نیست، مگر آنکه خدا بخواهد.
شقایق خیری
پینهدوز میگوید: «میان ما و امام ما، هیچ دیواری حائل نیست!»
بر سرش مسح میکشد:
_ امام ما بیفاصله است. حیّ و حاضر است. سلامش کنی پاسخ میدهد.
میچرخد طرفی و خم میشود و میگوید: «السّلام علیکَ یا علیبنموسی الرضا.»
برمیگردد طرف عِمران:
_ دربارۀ کسی حرف میزنم که اگر صدایش کنی نگاهت میکند. اگر تشنه باشی آبَت میدهد. اگر گرسنه باشی نانَت میدهد. امام ما امامِ عالَم است. دور و بعید و غریب نیست. همیشه مجاور است. میبیند و میشنود، آنچنان که حاضران و شاهدان میبینند و میشنوند.
شقایق خیری
واضح است که برکات امام زنده بیشتر از برکات امام شهید است و واضح است که تکالیف ما دربارۀ امام زنده، بیشتر از تکالیف ما در قبال امام شهید است. اما امام حاضر و امام غایب در همۀ شئون و مراتب و مقام و منزلت، باهم برابر و یکساناند. اما طبق قاعده، برکاتی که در حضور یک امام هست، در غیبت آن امام نیست. مسئلۀ اصلی اینجاست که مرگ، مرتبت ائمه را کاهش نمیدهد.
فاطمه :)
عِمران افسار اسب را میکشد و بر پهلوی اسب لگدی میزند و بهتاخت از چوپان دور میشود. چوپان فریاد میکشد: «از من آب خواست. در همان کاسه که خود آب میخورم برایش آب ریختم. نگفت تو چوپانی و من در کاسهات آب نمیخورم... مثل تو گریبانم را نگرفت.»
هامان
حجم
۱۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
حجم
۱۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان