بریده‌های کتاب عشق در فلکه سوم تهرانپارس
کتاب عشق در فلکه سوم تهرانپارس اثر فاطمه آزادی

کتاب عشق در فلکه سوم تهرانپارس

نویسنده:فاطمه آزادی
امتیاز:
۳.۳از ۱۸ رأی
۳٫۳
(۱۸)
تف! تف به همه چی!
سیّد جواد
انگار واقعاً رفتنی شدی.
سیّد جواد
این‌جا فقط واسه یه زن جا داره نه بیشتر.
سیّد جواد
دیگه نمی‌تونم این‌جا بمونم. شاید آدم گندی باشم، ولی کثافت نیستم. نمی‌تونم هر کثافتی رو که رئیس شرکت می‌گه انجام بدم.
سیّد جواد
گندش تا چند وقت دیگه در‌می‌آد.
سیّد جواد
زن‌ها خیلی زود زیبایی‌شون رو از دست می‌دن.
سیّد جواد
آخرِ آخرِ همه‌ی اینا هم گفتی: «رضا مردی نداره.» واسه همین هم رختخوابت رو جدا می‌نداختی! گفتم: «زنیکه‌ی هرزه‌ی‌ هرجاییِ بی‌آبرو، تازه این‌جوری شدم؟ پس این بچه از کجا اومده؟» گفتی: «تو مریضی. اصلاً نمی‌تونی با زن رابطه بگیری. اگه سالمی، برو دکتر ببینتت.»
سیّد جواد
اصلاً حرف همدیگه رو نمی‌فهمیدیم. مثه کسایی که با دوتا زبون حرف می‌زنن
zeinab
خونه‌مون کوچیک بود، ولی هر کی می‌اومد توش، خاطر‌خواش می‌شد. گلدونای شمعدونی و پیچای رونده رو گذاشته بودم رو پله‌ها. توی باغچه‌ی کوچیک کنار دیوار هم نیلوفرای سفید و صورتی و آبی کاشته بودم. دم غروبا که گُلاش وا می‌شد، می‌اومدی با شیلنگِ آب حالی بهشون می‌دادی. می‌گفتی: «بیا رو پله بشین، نفس بکش! انگار تو جاده چالوسی.»
سپیده
یکی از رفقام گفت: «داش رضا، بازم می‌خوای از تهرون دختر بگیری؟ بیا برو از شهرستان دختر بگیر! یه دختر چشم‌وگوش‌ بسته.»
zeinab

حجم

۷۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۷۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد