بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کوله پشتی | طاقچه
کتاب کوله پشتی اثر فهیمه بنکدار (ماهور)

بریده‌هایی از کتاب کوله پشتی

ویراستار:زهرا صنوبری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۱ رأی
۴٫۵
(۱۱)
افعی نیستیم که برای نیش‌زدن سایه‌ای یک‌دفعه از جامون بپریم بالا، یا گاوی که با دیدن یه تکه پارچه سرخ تحریک بشیم. فقط وقتی ما درون ناآرام و خشمگینی داریم، از کوچک‌ترین حرکت‌ها خشمگین یا بدبین می‌شیم. واقعاً چطور به‌خاطر کوچک‌ترین حرکت باید این همه بدبین بشیم سیمین جان؟! فک می‌کنی ریشه اون چی باشه؟ - واقعاً نمی‌دونم آقای دکتر. - ولی شاید من بتونم حدس بزنم. - و اون چیه؟ - خشم، تو به‌خاطر تجربه‌هایی که داشتی، پر از خشم شدی سیمین جان. برای ثانیه‌ای هردو ساکت شدند و بعد چندبار سیمین تکرار کرد: خشم، خشم، از همه‌شون متنفرم.
کاربر ۷۴۲۱۸۴۴
هیچ می‌دونی که اون طبیعت ناآروم و متزلزلی داشته و همه‌ش در سوءظن به سر می‌برده و عصبی بوده؟ شوپنهاور باور داشته انسانی که قدرت درونی داره، نیازی به پشتیبان نداره، تا حالا فک کردی که این جملاتش یه توجیه بوده برای ناتوان‌بودنش در برقراری یک ارتباط صمیمی، شاید اشکال کارش این بوده که زیادی خودبزرگ‌بین بوده. انزواطلبی خیلی از افراد، ناشی از ناتوان‌بودنشون در عشق‌ورزیدنه، یا از جامعه می‌ترسن یا خودپنهان‌ساز یا خودبزرگ‌بین هستن، تا حالا از این زاویه نگاه کردی؟
کاربر ۷۴۲۱۸۴۴
ولی بیشتر ما آدم‌ها می‌ترسیم خشم نداشته‌باشیم، چرا؟ - چون انگار هویت خودمون رو از دست می‌دیم، داستانی است این داستان ذهن، ذهن دوست داره داستان ببافه و بعد حس دلسوزی ما رو برای خودمون تحریک کنه. ما متأسفانه خودمون رو با داستان‌های ذهن یکی می‌کنیم و بعد باورمون می‌شه همونی هستیم که ذهنمون داره به ما می‌گه؛ چون به ما هویت می‌ده و بعد ازمون یک قربانی می‌سازه با همین داستان‌هایی که سر هم می‌کنه. یک قربانی که حالا باید تا آخر عمرمون براش دل بسوزونیم و عصبانی باشیم از دیگران، از دیگرانی که من رو قربانی کردن. یکی پنداری با قربانی‌بودن، ما رو پر از خشم می‌کنه. اون‌قدر پر از خشم می‌شیم که جایی برای عشق نمی‌مونه، کوله‌بارمون می‌شه پر از خشم و خشم. - به نظرم
کاربر ۷۴۲۱۸۴۴
- وقتی ما پر از چیزی می‌شیم، به این معناست که خالی از چیز دیگه‌ای شدیم، وقتی پر از خشم می‌شیم یعنی خالی از عشق می‌شیم.
کاربر ۷۴۲۱۸۴۴
معرفی کرد. او گفت: من جِرُوم هستم و این همسرم جیناو دو دخترم سِوانا و دیانا، ما همسایه کناریت هستیم و (با انگشت خانه را نشان داد، می‌شد خانه دومی از سمت راست نیم‌دایره). برات کیک درست کردیم تا بِهت خوش‌آمد بگیم. جینا لبخند زد و گفت: بله بله، این کیک برای توست، به همسایگی ما خوش اومدی. اگه کاری داشتی که ما بتونیم انجامش بدیم، حتماً بگو (خندید و به جروم نگاهی انداخت و ادامه داد) جِروم بیشتر وقت‌ها خونه ست، می‌تونی روی کمکش حساب کنی و دخترامَم فوق‌العاده‌ان و می‌تونن کمکت کنن. دخترها لبخند زدند و سلام کردند. آن‌ها هر کدام ۱۸ یا ۲۰ ساله به نظر می‌رسیدند و مثل مادرشان بلند و باریک و مو طلایی بودند.
کاربر ۷۴۲۱۸۴۴

حجم

۱۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

حجم

۱۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد