بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۱)
۴٫۷
(۲۵۹۰)
کارهای او مرا به یاد سخن امام صادق(ع) انداخت که میفرماید: «سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قیامت میشود»
y_k
از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر میخواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان، صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت. به قول دوستانش: ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!
و چه زیبا گفت امام محمد باقر(ع): «از تیرهای شیطان، سخن گفتن با زنان نامحرم است.»
y_k
میگفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم، همیشه با وضو بودم.
همیشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم. پرسیدم: چه نمازی؟!
گفت: دو رکعت نماز مستحبی! از خدا میخواستم یک وقت تو مسابقه، حال کسی را نگیرم!
y_k
یک شب به اصرار من به جلسه عیدالزهرا(س) رفتیم. فکر میکردم ابراهیم که عاشق حضرت صدیقه است خیلی خوشحال میشود.
مداح جلسه، مثلاً برای شادی حضرت زهرا(س)حرفهای زشتی را به زبانآورد! اواسط جلسه ابراهیم به من اشاره کرد و با هم از جلسه بیرون رفتیم. در راه گفتم: فکر میکنم ناراحت شدید درسته!؟
ابراهیم در حالی که آرامش همیشگی را نداشت رو به من کرد و در حالیکه دستش را با عصبانیت تکان میدادگفت: توی این مجالس خدا پیدا نمیشه، همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت باشه. چند بار هم این جمله را تکرار کرد. بعدها وقتی نظر علما را در مورد این مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم.
y_k
ابراهیم در مصاحبه با خبرنگاری که در بیمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اینکه بچهها برای این عملیات ماهها زحمت کشیدند و کار اطلاعاتی کردند. اما با عنایت خداوند، ما در فتحالمبین عملیات نکردیم! ما فقط راهپیمائی کردیم و شعارمان یا زهرا(س) بود. آنجا هر چه که بود نظر عنایت خود خانم حضرت صدیقه طاهره (ع) بود.
ابراهیم ادامه داد: وقتی در صحرا، بچهها را به این طرف و آن طرف میبردیم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم وتوسل پیدا کردم به امام زمان(عج)
از خود حضرت خواستیم که راه را به ما نشان دهد. وقتی سر از سجده برداشتم بچهها آرامش عجیبی داشتند، اکثراً خوابیده بودند. نسیم خنکی هم میوزید.
من در مسیر آن نسیم حرکت کردم. چیز زیادی نرفتم که به خاکریز اطراف مقر توپخانه رسیدم
y_k
نحوه برخورد او مرا به یاد این آیه میانداخت: « بندگان(خاص خداوندِ)رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه میروند و هنگامی که جاهلان آنان را مخاطب سازند (وسخنان ناشایست بگویند) به آنها سلام میگویند»
س
همیشه میگفت: در زندگی،آدمی موفقتراست که در برابر عصبانیت دیگران صبور باشد.
کار بیمنطق انجام ندهد
س
ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت. چند دفعهای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت.
رفتم جلو و پرسیدم: آقا ابرام چی شده!؟
اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد!
س
ابراهیم همیشه میگفت: بعد از توکل به خدا، توسل به حضرات معصومین مخصوصاً حضرت زهرا(س)حلال مشکلات است.
س
در سینهزنی خیلی محکم سینه میزد میگفت: اهل بیت همه وجودشان را برای اسلام دادند. ما همین سینهزنی را باید خوب انجام دهیم.
س
فریاد زد: برا چی زدی تو صورتش؟!
جوان که خیلی تعجب کرده بود گفت: مگه چی شده؟ اون دشمنه.
ابراهیم خیرهخیره به صورتش نگاه کرد و گفت: اولاً او دشمن بوده، اما الان اسیره، در ثانی اینها اصلاً نمیدونند برای چی با ما میجنگند. حالا تو باید این طوری برخورد کنی؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببخشید، من کمی هیجانی شدم.
بعد برگشت و پیشانی اسیر عراقی را بوسید و معذرتخواهی کرد.
اسیر عراقی که با تعجب حرکات ما را نگاه میکرد، به ابراهیم خیره شد. نگاه متعجب اسیر عراقی حرفهای زیادی داشت!
س
این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی(ع) به نوف بکالی میانداخت که فرمودند:
«شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند.»
y_k
چقدر شخصیت و آبروی انسانها در نظرش مهم بود.
y_k
رضایت، بخاطر اینکه یک دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده. این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا میدانند.
y_k
من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلوکبابی، بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.
خیلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنین غذائی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: چطور بود؟
گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم!!
y_k
ابراهیم خندید وگفت:ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
y_k
ابراهیم به حرفهای آنها اهمیت نمیداد.
به دوستانش هم توصیه میکرد که: اگر ورزش برای خدا باشد، میشه عبادت. اما اگه به هر نیت دیگهای باشه ضرر میکنین.
y_k
«ابراهیم هادی رزمندهای با خصائص پوریای ولی»
y_k
ابراهیم همیشه جمله معروف امام راحل را میگفت: «ورزش نباید هدف زندگی شود.»
y_k
او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند، چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست.
y_k
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۵۰%
تومان