هرکس خود را فیلسوف میخواند باید آماده باشد که به همهچیز شک کند،
پروا
مونتین باور داشت که حواس ما ذاتا قابل شکاند، از اینرو باید به همه چیز شک کنیم. مردم مجاز به داشتن نظریات خود هستند و همهی نظریات قابل قبول هستند چون ما هرگز نمیتوانیم از حقایق مطمئن باشیم. مونتین به انقلاب علمی نیز اعتقاد چندانی نداشت. او باور داشت چنین علمی ناپایدار است و نهایتا توسط نسل بعد غصب و رد میشود. فلسفهی مونتین نوعی «نمیشود همه با هم کنار بیاییم» یا شاید، صحیحتر است بگوییم، «دلیلی ندارد همه با هم کنار نیاییم» بود، به این دلیل که هیچ کدام از ما بهطور قاطع نمیداند چه چیزی درست است. زندگی
پروا
افکار میل را میشود این گونه خلاصه کرد: آزادیِ فردی بسیار مهم است و دخالت دولت باید حداقل و اندک باشد.
پروا
شما حتی نمیتوانید در یک رود دو بار قدم بگذارید. زیرا آبِ در جریان همان آبی نیست که شما تنها لحظاتی پیش انگشت پای خود را در آن فرو بردید. زندگی تسلسل بیپایان مرگ و زندگی و ایجاد و نابودی است.
saeed kiaee
هابز باور داشت شیوهی عمل بشر در خودخواهی ریشه دارد. زرنگی در حیات فرد خودخواه و موفق شدن به بهای ضرر کردن دیگران خلاصه میشود. حتی نوعدوستی یک افسانه است. هابز نوعدوستی، یا فلسفهی نیکوکاری و کمک به همنوع، را تقبیح کرد. بنابر نظر هابز چیزی بهعنوان عمل ناخودخواهانه وجود ندارد. نیکوکار بودن نَفْس خودتان را تغذیه میکند. انجام اعمال نیکو جایگاه فرد در جامعه را بالا میبرد یا مانع طرد اجتماعی میشود.
پروا
به باور افلاطون آگاهی از چهار لایه تشکیل شده است:
آگاهی کسب شده از طریق تخیل، رویا و آنچه بعدها ناخودآگاه خوانده شد.
ادراک ما از جهان خارج.
آگاهی ریاضی.
آگاهی فلسفی، که تصویر تمامی آگاهی است، آگاهیِ از مطلقات و حقایق جهانی درغالب صورات فرّار.
saeed kiaee