بریده‌هایی از کتاب دختران نوجوان

«اگر نور خود را محو سازید تا فرد مقابل شما روشن‌تر به نظر برسد، این عمل کل دنیا را تاریک‌تر می‌کند.»

چنانچه دخترتان با پسری در رفت و آمد است که تصور می‌کنید برای او زیان‌آور باشد، هرگز در نه گفتن به این رابطه مکث نکنید. اگرچه دخترتان ممکن است با شما مخالفت کند ولی حرف‌ها و اندرزهای مادر مطمئنا در جایی ثبت می‌شود و چنانچه دخترتان را در معرض خطر می‌بینید با چنگ و دندان باید او را از مهلکه نجات دهید. اگر دخترتان حاضر نمی‌شود پسر را نبیند، شما ممکن است لازم باشد او را از کالج یا مدرسه بیرون آورید یا مدتی به مسافرت بفرستید. مادر و پدرم پند آموزنده بسیار خوبی در مورد اینکه چگونه یک رابطه بد را بشناسم به من دادند. آنها گفتند «اگر پسری به تو بگوید که به تو نیاز دارد و بدون تو نمی‌تواند زندگی کند، در خلاف جهت او فرار کن.»

بسیاری از دخترها به علت فقدان حس ارزشمندی، منافع و نیازهای خود را در یک رابطه به کلی نادیده می‌گیرند. یکی از روش‌های بیرون آمدن از این بن‌بست، سخت کوشی است که منجر به احساس موفقیت می‌شود. یک دختر جوان، چه در مدرسه و چه در محیط کار، هرقدر بیشتر مهارت و دانش کسب کند احساس می‌کند انتخاب‌های بیشتری دارد ــ از جمله در روابط شخصی. همه دخترها لازم است بدانند که جایگزینی برای ایثارگری ناسالم و زیان‌بخش وجود دارد که به مراتب موفقیت‌آمیز و روح بخش‌تر است

تا زمانی که این خطر را نکنیم که به خودمان حقیقت را در مورد احساس واقعی‌مان بگوییم، هیچ چیز در زندگی‌مان، نه تغییر می‌کند و نه بهبود می‌یابد.

همواره احساس می‌کردم باید خودم را ثابت کنم تا مورد علاقه قرار گیرم.

هیچ کس در زندگی، شما را به اندازه مادرتان دوست نخواهد داشت. هیچ عشقی به پاکی، قوت و بی قید و شرطی عشق مادر نیست. هرگز کسی در زندگی مرا آن چنان که مادر دوست داشت، دوست نخواهد داشت.

خشم، هیجانی بود که ما هیچ وقت تشویق نمی‌شدیم آن را ابراز کنیم یا با آن کنار بیاییم. ما به شاد بودن تشویق می‌شدیم. غم هم قابل قبول بود همین طور همدلی؛ ولی خشم هرگز.

مقصر شمردن، کوچه بن‌بستی است که به هیچ کس کمک نمی‌کند.

«اگر واقعا مرا دوست داشتی در کنارم می‌ماندی و با من رنج می‌کشیدی.»

«از کسانی که بیش از همه دوست داری همیشه بدترین ضربه را می‌خوری. به هر کس نزدیک نشو.»