بریده‌هایی از کتاب بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه‌ی آن

«سرگشته بودن در وادی امید، بهتر از بدبینی است.»

«بازنده‌ها وقتی شکست می‌خورند، کنار می‌کشند و برنده‌ها تا زمان پیروزی شکست می‌خورند.»

به یکی گفتند کمتر پرت و پلا بگو و در عوض قدری ما را نصیحت کن. او قبول کرد و گفت: «شخص بزرگی برای من نقل می‌کرد که دو چیز مایه‌ی رستگاری و خوشبختی است» . اطرافیان گفتند: «آفرین! از این حرف‌ها بزن، خوب حالا بگو آن دو چیز چیست؟» گفت: «یکی از آن‌ها را همان شخص فراموش کرده بود.» اطرافیان گفتند: «خوب، دومی را بگو!» گفت: «دومی را نیز من فراموش کرده‌ام و به خاطر ندارم!»

خیلی از انسان‌ها از فرداهایشان قرض می‌گیرند، تا بدهی دیروزشان را بپردازند!

کاری نکن که فردا روی سنگ قبرت بنویسند: کسی زیر این خاک خفته است که همواره تصمیم داشت، فردا شاد و خوش باشد!

تنها راه آغاز کردن، همان آغاز کردن است!

همیشه آخر هر چیز خوب می‌شود، اگر نشد بدان هنوز آخر آن نرسیده!

صد قصه عشق بودی و می‌خواندمت مدام رفتی و ماند، قصه‌ی صد عشق، ناتمام روزی اگر به چشم تو بینند، این جهان دیگر به سینه‌ای نشود، کینه‌ای نهان

برای اداره‌ی کار خود، سرت را به کار گیر، برای اداره‌ی دیگران، دلت را به کار گیر!

یکی از مشکلات بزرگ ما این است که فکر می‌کنیم، تنها انتخاب ما، کانال تلویزیون است!

ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز

پول ناپاک یعنی فرزند ناپاک!

فرهاد که باشی، همه‌چیز شیرین است!

تو سرنوشتت را نمی‌توانی یک‌شبه تغییر بدهی، اما می‌توانی یک‌شبه «مسیرت» را تغییر دهی.

اگر مدت یک سال با آدم لنگ معاشرت کنید، در پایان سال با او خواهید لنگید!

«بدترین لحظه برای آدم ملحد زمانی است که به‌راستی می‌خواهد سپاسگزاری کند، اما نمی‌داند از چه کسی!

آدم‌ها بازی رو دوست دارن، این تویی که انتخاب می‌کنی اسباب‌بازیشون باشی یا هم‌بازیشون!

درویشی را گفتند دلت چه می‌خواهد؟ گفت: «آنکه دلم چیزی نخواهد!»

قانون ذهن: شما تبدیل به همان چیزی می‌شوید که درباره‌ی آن بیشتر فکر می‌کنید. پس همیشه درباره‌ی چیزهایی فکر کنید که به‌راستی آن را می‌خواهید.

مست باش و مخروش! گرم باش و مجوش! شکسته باش و خموش! که سبوی درست را به‌دست بَرند و شکسته را بر دوش!