هر بار پیامبر از خانه بیرون میرفت، تا دوباره برگردد، همهٔ جانم به اضطراب میافتاد. اگرچه قریش جرئت نمیکرد بهخاطر زعیم بنیهاشم، ابوطالب، گزندی به جان پیامبر بزند، اما هر دسیسهای را در راه پیامبر میچید تا او به هدفش نرسد. هدف قریش محمد نبود؛ خدای محمد بود. خدایی که آوازهٔ شکوه و جلالش ارکان بتخانههای قریشی را لرزانده بود و همه میدانستند که بتخانه بهانه است. قریش بیم ثروت و شوکت نامیانش را داشت.
بهنفع قریش نبود که مستضعفان جان بگیرند و در برابر آنها کرنش نکنند. محمد از جانب خدا مأمور شده بود تا کرامت انسانها را بار دیگر زنده کند. به همین دلیل، کسانی چون بلال حبشی یا عمار یاسر پیش پیامبر صاحب ارج و قرب شدند.
قطره دریاست اگر با دریاست