«اینها[ روحانیون ]سربازان آقا امام زمان هستند، لباسشان لباس پیغمبر خداست و حرمت دارد. اینها باید برای مردم احکام بگویند و پیشنماز شوند نه امثال من»
گُلٰآبِتّـوݩ🌱
پیرمردی عرب آمد و از حاج میرزا خواست صندلیاش را به او بدهد حاج میرزا بدون اینکه اظهار کند پا ندارد، برخاست و پیرمرد روی صندلی نشست و حاج میرزا با ضربت روی کف سنگها افتاد. پیرمرد عرب با تعجب به پاهای آویزان حاج میرزا خیره شده بود و حاج میرزا زیر لب ذکر میگفت، ذکر یا اباالفضل را
shariaty
عصر روز دوم، سه فروند هواپیمای عراقی ظاهر شدند. حالا انقدر نیروی خودی در دشت و کوه پراکنده بودند که اگر هرجا بمب فرو میآمد، تلفات سنگینی از ما میگرفت. ناگهان خبر رسید که هواپیماها بهاشتباه بمبهایشان را داخل ستون منافقین ریختند و از معرکه گریختند.
shariaty
مهدی روحانی تأکید داشت که برویم و قبل از غروب، منطقه را از دیدگاه ببینیم. فرمانده لشگر گفته بود منطقه را به چشم خریدار ببینید و این تعبیر «به چشم خریدار دیدن» اصطلاحی بین ما بود که از نزدیکی زمان عملیات حکایت میکرد.
shariaty
حاج علیمراد مرجع حل اختلاف بود. عجیب دل پاک و بی آلایشی داشت. سوادش در حدّ ابتدایی بود. قبل از کربلای ۵ وقتی با ما همراه شد وصیت نامهای مفصل و جامع نوشت و آورد پیش من و گفت: «چطور است؟»
گفتم: «فقط میدانم که پر از غلط املایی است. البته من، دست کمی از تو ندارم. ببر پیش حاج رضا زرگری درستش کند.»
shariaty
اصلا ماشین جرأت نمیکرد تا یک کیلومتری خط بیاید. ماهم بخشی از مسیر را با نفربر زرهی آمدیم و بقیه مسیر را دویدیم و تعدادی در مسیر آمدن، مثل برگ درخت ریختند و افتادند.
shariaty