بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
به لیاقتْ تقسیم نکردند؛ والّا سهم من، در این میان، با این قلم، و محوِ نوشتنبودن، سهم بسیار ناچیزی بود: شاید بهترین قلمِ دنیا، امّا نه بهترین همسر...
آسمان :)
آیا تو میپذیری که من، به هنگامِ خشم، ناگهان، به یکی از زبانهایی که نمیدانم و مطلقاً نشنیدهام، سخن بگویم؟
خشمِ آنی نیز در محدودهی مُمکناتْ حرکت میکند __ به همین دلیل است که من، همیشه گفتهام: ما، قهر را، در زندگیِ کوچکِ خود، به «ناممکن» تبدیلکردهییم؛ به زبانی که یادنگرفتیم تا بتوانیم به کار ببریم.
Zahra sadat
دیدهام زنان و مردانی را که از «لحظههای فَوَرانیِ خشم» سخن میگویند و ناتوانی در برابر این لحظهها.
من، چنین چیزی را، در حدِّ شکستنِ حریمِ حُرمتِ یک زندگی، باور نمیکنم، و هرگز نخواهمکرد.
Zahra sadat
ما، به دلیل بافت پیچیدهی زندگیمان، هزار بار مجبورشدیم کوچهیی تنگ و طولانی و زروَرقی را بپیماییم __ بیآنکه تنمان دیوار این کوچه را بشکافد یا حتّی لمسکند.
ما، در این کوچهی چه بسیار آشنا، حتّی بارها، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب و ماهرانه دویدیم __ انگار کُن که بر پُل صراط...
Zahra sadat
تو خوب میدانی... سنگینترین دردها، چون از صافیِ زمان بگذرند به چیزی توصیفناپذیر امّا مطبوعْ تبدیل میشوند، و جملگی تلخیها به چیزی که طعمی بسیار خاص امّا بههرحال شیرین دارند...
کتاب 1984
تازه، گمان میکنم که گُلِ خاطره، خار هم ندارد، همانگونه که گلدانِ خاطره، ناشکستنیست.
کتاب 1984
گریستن بهخاطر دردهایی که نمیشناسیشان، و درمانهای دروغین.
بهخاطر رنجهای عظیم آنکس که هرگز او را ندیدهیی و نه خواهیدید.
بهخاطر بچّههای سراسر دنیا ـ_ـ که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل میدهیم و میگذریم...
عزیز من!
اینک سخنی از «سهراب» بهخاطرم میآید، در باب گریستن، که شاید نقطهی پایانی بر این نامه نیز بهحسابآید:
«بی اشک، چشمان تو ناتمام است
و نمناکیِ جنگلْ نارساست» ...
کتاب 1984
بدون احساسِ کمترین خجالت، به پهنای صورتْ گریستن را دوست میدارم؛ امّا نه بهخاطر این یا آن مسألهی حقیر، نه بهخاطر دنائتِ یک دوست، نه بهخاطر معشوقِ گریزپای پُر ادا، و آنکه ناگهان تنهایمان گذاشت و رفت، و آنکه اینک در خاکْ خفتهاست و یادش به خیر، و نه بهخاطر خُبثِ طینتِ آنها که گرههای کورِ روحِ صغیرشان را تنها با دندانِ شکنجهدادنِ دیگران میخواهند باز کنند...
نه... اشکْ نه برای آنچه که برتکتک ما در محدودهی مُحقّر زندگیِ فردیمان میگذرد؛ بلکه بهخاطر مجموع مشقّاتی که انسان در زیر آفتاب کشیدهاست و همچنان میکشد؛
کتاب 1984
زمانی که اندوه بهعنوان یک مهاجمِ بدقصدِ سختْجان میآید نه یک شاعرِ تلطیفکنندهی روان، حقّ است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
کتاب 1984
به خدایم قسم که میدانم چه دلائل استواری برای افسردهبودن وجوددارد؛ امّا این را نیز به خدایم قسم میدانم که زندگی، در روزگار ما، درافتادنیست خیرهسرانه و لجوجانه با دلائل استواری که غم در رکاب خود دارد.
کتاب 1984
در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند
کتاب 1984
و چیزی غمانگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
کتاب 1984
میکوشیدم که با جستجو به امیدِ رسیدن به ریشههای گیاه بالنده و سرسخت اندوه، و دانستنِ اینکه این رویندهی بیپروا از چه چیزها تغذیه میکند، و شناختنِ شرایطِ رُشد و دوامش، آن را نه آنکه نابود کنم بَل زیر سلطه و در اختیار بگیرم.
کتاب خوان کوچک
سنگینترین دردها، چون از صافیِ زمان بگذرند به چیزی توصیفناپذیر امّا مطبوعْ تبدیل میشوند، و جملگی تلخیها به چیزی که طعمی بسیار خاص امّا بههرحال شیرین دارند...
فاطمه ناظریان
یک ملّت همیشه میتواند خوشبختتر از آنچه هست باشد؛ امّا برای فرد، خوشبختی، حدّوحسابی دارد، بدیهیست که دلیل مسأله این است که انسان، در تفرّدش، در واحد محدود و کوچکی از زمانْ زیست میکند و آرزوهای فردیاش در محدودهی همین زمانْ شکل میگیرد، حال آنکه ملّتها در بینهایتِ زمان جاری هستند، و جهانِ نوشونده هر دم میتواند خالق آرزوها و آرمانهای نو باشد.
فاطمه ناظریان
«زمان، زنان و شوهرانِ خوب را برای هم عتیقه میکند و بر ارزش و اعتبار آنها _ برای هم _ میافزاید»
فاطمه ناظریان
ما باید تا آخرین روز زندگیمان __ که اینگونه بهدشواری بر پا نگهش داشتهییم __ تازه بمانیم.
به خدا قسم که این حقّ ماست.
فاطمه ناظریان
سختترین انتقادها اگر با شقاوتْ همراه نباشد، آنطور نمیکوبد که مرمّتناپذیر باشد. زمانی که عدالتِ در بیانِ حقیقتْ از میان میرود، حقیقتْ از میان میرود.
فاطمه ناظریان
این نفْسِ اختلافنظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را میسازد؛ بل «شکل» مطرحکردن این اختلافنظرهاست.
فاطمه ناظریان
دو نیمه، زمانی بهراستی یکی میشوند و از دو «تنها» یک «جمع کامل» میسازند که بتوانند کمبودهای هم را جبرانکنند، نه آنکه عینِ مطلقِ هم شوند، چیزی بر هم مُضاف نکنند و مسائل خاصّ و تازهیی را پیش نکشند...
فاطمه ناظریان
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان