بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
به اعتقاد من، آنکس که همسر خود را مورد تهاجم و بیحرمتی قرار میدهد، در لحظههای دردناکِ هجوم، انسانیست ذلیل و ضعیف و زبون. در این حال، آنچه مُجاز نیست سکوت است و گذشتن، و آنچه حقّ است، آرامآرام، به پایِ میزِ گفتوگویِ عاقلانه و عاطفی کشاندنِ مهاجِم است، و شرمندهکردن او و نجاتدادنش از چنگ بیماری عمیق و کهنهی بدزبانی __ که مُردهریگِ محیطِ کودکی و نوجوانی اوست.
REZA
شاید از همان آغاز دانستیم که سخنگفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است بهمراتبْ انسانیتر از سکوتکردن دربارهی آن.
REZA
قهر، زبانِ استیصال است.
قهر، پرتابِ کدورتهاست به ورطهی سکوتِ موقّت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد.
قهر، دوقُفلهکردن دَریست که بهاجبار، زمانی بعد، باید گشودهشود، و هرچه تعدادِ قفلها بیشتر باشد و چفتوبستها محکمتر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
و راستی که چه خاصیت؟
REZA
من گمان میکنم همهی صُعوبت و سنگینی مسأله، بستگی به پیمانهای صمیمانهی روزهای اوّل و نگهداشتِ آن پیمانها در همان یکیدو سالِ نخستین داشتهباشد.
وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مُدلّل، و آن را پذیرفتیم، شکستنِ این حریم، بسیار دشوارتر از پاسداشتن و بر پا نگهداشتنِ آن است. ویرانکردنِ یک دیوارِ سنگیِ استوار، مسلّماً مشکلتر از باقیگذاشتنِ آن است.
REZA
راستش، من گاهی فکرمیکنم این کاری عظیم و بسیار عظیم بودهاست که ما، در طول بیستسال زندگی مشترکِ سرشار از دشواری و ناهمواری، هرگز به هیچ صورت و بهانه، آشکار و پنهان، هیچگونه قهری نداشتهییم؛ امّا بعد میبینم که سالیان سال است این کار، جمیعِ دشواریهای خود را از دست دادهاست و به طبیعتی بسیار ساده تبدیل شده __ چنانکه امروز، حتّی تصوّر چنین حادثهی مُضحکی نیز، تا حدّ زیادی میتواند خجالتآور باشد.
REZA
بیپروا به تو میگویم که دوستداشتنی خالصانه، همیشگی، و رو به تزایُد، دوستداشتنیست بسیار دشوار ـ__ تا مرزهای ناممکن. امّا من، نسبت به تو، از پسِ این مُهمِّ دشوارْ بهآسانی برآمدهام؛ چراکه خوبیِ تو، خوبیِ خالصانه، همیشگی و رو به تزایُدیست که هر اَمرِ دشوار را بر من آسان کردهاست و جمیع مرزهای ناممکن را فروریخته.
REZA
مدّتیست میخواهم از تو خواهشکنم بپذیری که بعضِ شبهای مهتابی، علیرغمِ جمیع مشکلات و مشقّات، قدری پیاده راه برویم __ دوشبهدوشِ هم. شبگردی، بیشک، بخشهای فرسودهی روح را نوسازی میکند و تن را برای تحمّل دشواریها، پُرتوان.
از این گذشته، به هنگامِ گزمهرفتنهای شبانه، ما فرصتِ حرفزدن دربارهی بسیاری چیزها را پیدا خواهیمکرد.
REZA
در زندگی، لحظههای سختی وجوددارد؛ لحظههای بسیار سخت و طاقتْسوزی، که عبور از درون این لحظهها، بدون ضربهزدن به حرمت و قِداستِ زندگیِ مشترک، به نظر، امری ناممکن میرسد.
ما کوشیدهییم __ خدا را شکر __ که از قلبِ این لحظهها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیاتِ ماست و رؤیای ما، به مخاطره نیندازیم.
REZA
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمیکنم؛ چراکه میدانم هیچچیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمیکند و الماسِ عاطفه را صیقل نمیدهد؛ امّا میداندادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام.
REZA
کاش نامهیی بودم، حتّی یکبار، با خوبترین اخبار...
کاش بالشی بودم، نرم، برای لحظههایِ سنگینِ خستگیهایت...
کاش ای کاش که اشارهیی داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رؤیایِ دور و درازی داشتی...
آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجب میشکند...
REZA
زمانی که اندوه بهعنوان یک مهاجمِ بدقصدِ سختْجان میآید نه یک شاعرِ تلطیفکنندهی روان، حقّ است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
forooghsoodani
زندگیِ مشترک را نمیتوان یکبار بهخطرانداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگارانِ قبلازخطر داشتهباشد.
چیزی، قطعاً خراب خواهدشد
چیزی فروخواهدریخت
چیزی دیگرگون خواهدشد
چیزی __ به عظمتِ حُرمت __ که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
forooghsoodani
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظههای حیات
forooghsoodani
از قدیم گفتهاند، و خوب هم، که: عظیمترین دروازههای اَبَرشهرهای جهان را میتوان بست؛ امّا دهانِ حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان بهکارگیرد، حتّی برای لحظهیی نمیتوان بست.
forooghsoodani
هر کس که چیزی را میسازد __ حتّی لانهی فروریختهی یک جُفت قُمری را __ منفور همهی کسانیست که اهل ساختن نیستند.
و هر کس که چیزی را تغییر میدهد __ فقط بهقدر جابهجاکردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همهی کسانی باشد که عاشق توقّفاند و ایستایی و سکون.
forooghsoodani
در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
forooghsoodani
زبان، بسیار پیش میآید که به یک زندگیِ خوب، خیانتکند، و بیشمار هم کردهاست.
امّا آیا قهر، تاکنون توانسته ریشههای این خیانت را بسوزاند و خاکستر کُند؟
forooghsoodani
سخنگفتنِ مداوم __ و حتّی دردمندانه ـ_ـ در باب یک مشکل، کاری است بهمراتبْ انسانیتر از سکوتکردن دربارهی آن.
forooghsoodani
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمیکنم؛ چراکه میدانم هیچچیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمیکند و الماسِ عاطفه را صیقل نمیدهد؛ امّا میداندادن به آن را نیز هرگز نمیپذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام.
هر قدر که به غمْ میدانبدهی، میدان میطلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر...
هر قدر در برابرش کوتاهبیایی، قد میکشد، سُلطه میطلبد، وَ لِه میکند...
غم، عقب نمینشیند مگر آنکه به عقب برانیاش، نمیگریزد مگر آنکه بگریزانیاش، آرام نمیگیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...
غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمیشود.
و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمیدهد.
و چون پیشآمد و تمامیِ روح را گرفت، انسانْ بیهوده میشود، و بیاعتبار، و ناانسان، و ذلیلِ غم، و مصلوبِ بیسبب.
forooghsoodani
شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است
forooghsoodani
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان