بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
زندگی، در بسیاری از لحظهها، عاری از هر نوع معنا و مفهومیست. این، ما هستیم که با مجموعهی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم میبخشیم. زندگی، بهخودیخود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...
انسان، فقط یک موجود زنده نیست؛ بلکه خود، هم زنده است و هم زندگیست.
REZA
خوشبختی، نامهیی نیست که یکروز، نامهرسانی، زنگِ درِ خانهات را بزند و آن را به دaستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکّه خمیرِ نرمِ شکلْپذیر... به همین سادگی، به خُدا به همین سادگی؛ امّا یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هالهیی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانینِ پیچیدهی ادراکناپذیر فرونبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
REZA
در عصرِ نفرتانگیزِ شیئیشدنِ محبّت و عشق، معجزهییست که ما __ من و تو __ خوشبختیمان را، نهتنها بر پایهی پول، بَلْ حتّی در رابطهی با آن نساختهییم؛ که اگر چنین کردهبودیم، چندین و چندبار، تاکنون، میبایست شاهد ویرانشدنِ شرمآورِ این بنا بودهباشیم...
REZA
خوشبختیِ امروز ما، تنها و تنها به درد آن میخورد که در راهِ خوشبختسازیِ دیگران به کار گرفتهشود. شرط بقای سعادت ما این است، و همین نیز علّتِ سعادتِ ماست.
REZA
ما نکاشتههایمان را هرگز دِرو نمیکنیم.
پس به آن دوستْ بگو: خستگی کاشتهیی که خستگی برداشتهیی. اینک به مدد نیرویی که در توست و چه بخواهی و چه نخواهی زمانی از دست خواهدرفت، چیزی نو و پُرنشاط بساز...
چیزی که اگر تو را به کار نیاید، دستکم، بچّههایت را به کار خواهدآمد...
REZA
ساختنِ زمینْ آنگونه که انسان، روی آن، نفسی به آسودگی و سلامت بکشد، و بتواند جُزء و کلّ آن را عاشقانه امّا نه طمعورزانه بخواهد و نگهدارد، تنها رسالت انسان است؛ و رسالتِ تو و من، اگر از داشتنِ عنوانِ پُرمسئولیت و خطیر «انسان» هراسی به دلهایمان نمیافتد...
REZA
زندگی، حتّی ممکن است خوابِ طولانی و رنگینِ یک انسان باشد _ بسیار دور از واقعیتِ بیداری؛ امّا بههرحال چیزی است متعلّق به انسان، برخاسته از انسان، و سرچشمه گرفته از قدرتهای مثبت و منفیِ انسان.
REZA
زندگی، مُردهریگ انسان نیست تا پس از انسان یا در غیابش، موجودیتی عینی و مادّی داشتهباشد. زندگی، کارْمایهی انسان است، و محصولِ انسان، و دسترنج انسان، و رؤیای انسان، و مجموعهی آرزوها و آرمانهای انسان _ که بدون انسانْ هیچ است و کم از هیچ.
REZA
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانیست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهندهی تو، گِلِه مکن!
هرگز از زندگی آنگونه سخن مگو که گویی بدون حضور تو، بدون کار تو، بدون نگاه انسانیِ تو، بدون توانِ درگیری و مقاومتِ تو، بدون مبارزهی تو، پافشاریِ تو، سرسختیِ تو، َمحبّتِ تو، ایمانِ تو، نفرت تو، خشم تو، فریاد تو، و انفجار تو، باز هم زندگیست و میتواند زندگی باشد.
REZA
ای عزیز!
من نیز همچون تو در باب انهدام عشق، داستانهای بسیار خواندهام و شنیدهام؛ امّا گمان میکنم _ یعنی اعتقاد دارم _ که علّتِ همهی این ویرانیهای تأسّفبار، صرفاً سستبودنِ اساسِ بِنا بودهاست، و بیش از این، حتّی حقیقینبودنِ بنا...
REZA
ارزش نهایی هر زندگی در حضور لحظههای سرشار از احساسِ خوشبختی در آن زندگیست.
در یکنواختی و سکون، هیچچیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی
که ناگزیر، از پویشی دائمی سرچشمه میگیرد.
ما نباید بگذاریم که هیچ جزئی از زندگیمان در دامِ تکرار، گرفتار شود.
صیّادِ سعادت، چشم براین دام دوختهاست...
REZA
در روزگارِ ما که بسیاری از مردانِ صاحبْسواد و اکثر زنانْ به هنگامِ بحث، گرفتار عدمتعادل میشوند، فریاد میکشند، دشنام میدهند، مَتَل میگویند، تهمت میزنند، دروغ میبافند، شایعه میسازند، و جملگیِ ارزشهای اخلاقی و انسانی، و حتّی علل یک گفتوگوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاهای هیجانزدگیِ غیرعادلانهی خود لِه میکنند، و هدفی برایشان نمیماند جُز مغلوبکردن و خُردکردنِ بیرحمانه و لحظهییِ حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خُلقوخوی اجتماعیِ آرام، وارد میدان سیاست میشدند و بهخاطر مسائلی که در آرامش و وقارْ مدافع آنها هستند، رسماً و جداً به مبارزه میپرداختند. چقدر خوب بود.
REZA
قایق کوچکِ دل به دست دریای پهناورِ اندوه مسپار! لااقل بادبانی برافراز، پارویی بزن، و برخلاف جهتِ باد، تقلّایی کُن!
سختترینْ توفان، مهمانِ دریاست نه صاحبخانهی آن.
توفان را بگذران
و بدان که تنْسپاری تو به افسردگی، به زیان بچّههای ماست و به زیان همهی بچّههای دنیا.
آخر آنها شادیِ صادقانه را باید ببینند تا بشناسند...
REZA
باورکن که هیچچیز بهقدر صدای خندهی آرام و شادمانهی تو، بر قدرتِ کارکردن و سرسختانه و عادلانه کارکردنِ من نمیافزاید، و هیچچیز همچون افسردگی و در خود فروریختگیِ تو مرا تحلیل نمیبرد، ضعیف نمیکند، و از پا نمیاندازد.
REZA
زندگیِ مشترک را نمیتوان یکبار بهخطرانداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگارانِ قبلازخطر داشتهباشد.
چیزی، قطعاً خراب خواهدشد
چیزی فروخواهدریخت
چیزی دیگرگون خواهدشد
چیزی __ به عظمتِ حُرمت __ که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
کاسهی بلور را نمیتوان یکبار از دست رهاکرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسهی بلورینِ روز اوّل باشد.
REZA
«ما تا زمانیکه میکوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوتکنیم، از قضاوتِ دیگران نخواهیمترسید و نخواهیمرنجید»
REZA
از قدیم گفتهاند، و خوب هم، که: عظیمترین دروازههای اَبَرشهرهای جهان را میتوان بست؛ امّا دهانِ حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان بهکارگیرد، حتّی برای لحظهیی نمیتوان بست.
REZA
بیا به جای آنکه یک خبرِ کوتاه، که در یک روزنامهی امروز هست و فردا نیست، اینگونه برآشفتهات کند، بیمناک و برآشفته از آن باش که ما، نزد خویشتنِ خویش، از عملی، حرفی، و حرکتی، مختصری خجل باشیم.
REZA
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این __ ممکن __ نیست. در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجودندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم...
REZA
بانوی بالا منزلت ما!
به یاری اراده و ایمانی همچون کوه
خوبترین روزهای زندگی
فراسوی جملگی صخرههای صعبِ تحمّلسوز
بر فراز قلّههای رفیع شادمانی __
در انتظارت باد!
بهخاطر چندمین سالگرد تولّدت
از سوی این کوهنورد قدیمی
REZA
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان