بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۶۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
اعتمادبه‌نفسی به وسعتِ تمامی آسمان داشته‌باش؛ چراکه ارادتِ من به تو ارادتی مصرفی نیست. و به وسعتِ تمامی آسمان است.
العبد
همگام من در این سفرِ پُرخاطره‌ی پُرمخاطره!
العبد
ما نباید بگذاریم که هیچ جزئی از زندگی‌مان در دامِ تکرار، گرفتار شود. صیّادِ سعادت، چشم براین دام دوخته‌است...
العبد
عصر ما عصر زیبایی‌ست که بچّه‌های هنوز راه‌نیفتاده‌ی زبان بازنکرده، بَر دوش و از دوشِ پدرانشان به جهانِ خروشانِ سیاست نگاه می‌کنند، و از همانجاست که ناگزیر باید راه آینده‌شان را ببینند و انتخاب کنند... در چنین عصری که کودکان و عاشقان، خواه ناخواه، در میدانِ سیاست‌اند، اگر زنانِ باایمان و مُتّقی دستْ بالا نکنند، چه‌بسا که کودکان و عاشقان به تسلیمی سوکْ‌انجامْ سُرانده‌شوند... در این باره بیندیش!
العبد
در چنین عصری که کودکان و عاشقان، خواه ناخواه، در میدانِ سیاست‌اند، اگر زنانِ باایمان و مُتّقی دستْ بالا نکنند، چه‌بسا که کودکان و عاشقان به تسلیمی سوکْ‌انجامْ سُرانده‌شوند... در این باره بیندیش!
العبد
در زمانه‌ی ما _ـ و شاید هر زمانه‌یی پس از این __ چه زیبا و پُرشکوه است که زنان و دختران ما، معقول و منطقی، نه هیجان‌زده، نامُنصف و شایعه‌سازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مُقلّدانه؛ واقعی، نه نُمایشی؛ صمیمانه، نه متظاهرانه؛ و به‌خاطر آینده‌ی همه‌ی بچّه‌ها، نه به‌خاطر خودنُمایی و به علّتِ خودخواهی.
العبد
در روزگارِ ما که بسیاری از مردانِ صاحبْ‌سواد و اکثر زنانْ به هنگامِ بحث، گرفتار عدم‌تعادل می‌شوند، فریاد می‌کشند، دشنام می‌دهند، مَتَل می‌گویند، تهمت می‌زنند، دروغ می‌بافند، شایعه می‌سازند، و جملگیِ ارزشهای اخلاقی و انسانی، و حتّی علل یک گفت‌وگوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاهای هیجان‌زدگیِ غیرعادلانه‌ی خود لِه می‌کنند، و هدفی برایشان نمی‌ماند جُز مغلوب‌کردن و خُردکردنِ بیرحمانه و لحظه‌ییِ حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خُلق‌وخوی اجتماعیِ آرام، وارد میدان سیاست می‌شدند و به‌خاطر مسائلی که در آرامش و وقارْ مدافع آنها هستند، رسماً و جداً به مبارزه می‌پرداختند. چقدر خوب بود.
العبد
زمانی که اندوه به‌عنوان یک مهاجمِ بدقصدِ سختْ‌جان می‌آید نه یک شاعرِ تلطیف‌کننده‌ی روان، حقّ است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
العبد
این بزرگترین و پُردوام‌ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسرِ سرزمین روحت را به تصرّفِ خویش درآورَد و جای کوچکی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادیِ تو، بی‌شک بیش از شادمانیِ خودم. حتّی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانه‌یی، بر من ببخش
العبد
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد. قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
العبد
من گمان می‌کنم همه‌ی صُعوبت و سنگینی مسأله، بستگی به پیمان‌های صمیمانه‌ی روزهای اوّل و نگهداشتِ آن پیمان‌ها در همان یکی‌دو سالِ نخستین داشته‌باشد. وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مُدلّل، و آن را پذیرفتیم، شکستنِ این حریم، بسیار دشوارتر از پاس‌داشتن و بر پا نگه‌داشتنِ آن است. ویران‌کردنِ یک دیوارِ سنگیِ استوار، مسلّماً مشکل‌تر از باقی‌گذاشتنِ آن است.
العبد
قهر، زبانِ استیصال است. قهر، پرتابِ کدورت‌هاست به ورطه‌ی سکوتِ موقّت؛ و این کاری‌ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده می‌دهد. قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
العبد
راستش، من گاهی فکرمی‌کنم این کاری عظیم و بسیار عظیم بوده‌است که ما، در طول بیست‌سال زندگی مشترکِ سرشار از دشواری و ناهمواری، هرگز به هیچ صورت و بهانه، آشکار و پنهان، هیچگونه قهری نداشته‌ییم؛ امّا بعد می‌بینم که سالیان سال است این کار، جمیعِ دشواری‌های خود را از دست داده‌است و به طبیعتی بسیار ساده تبدیل شده __ چنان‌که امروز، حتّی تصوّر چنین حادثه‌ی مُضحکی نیز، تا حدّ زیادی می‌تواند خجالت‌آور باشد. من گمان می‌کنم همه‌ی صُعوبت و سنگینی مسأله، بستگی به پیمان‌های صمیمانه‌ی روزهای اوّل و نگهداشتِ آن پیمان‌ها در همان یکی‌دو سالِ نخستین داشته‌باشد. وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مُدلّل، و آن را پذیرفتیم، شکستنِ این حریم، بسیار دشوارتر از پاس‌داشتن و بر پا نگه‌داشتنِ آن است. ویران‌کردنِ یک دیوارِ سنگیِ استوار، مسلّماً مشکل‌تر از باقی‌گذاشتنِ آن است.
العبد
عزیز من! بی‌پروا به تو می‌گویم که دوست‌داشتنی خالصانه، همیشگی، و رو به تزایُد، دوست‌داشتنی‌ست بسیار دشوار ـ__ تا مرزهای ناممکن. امّا من، نسبت به تو، از پسِ این مُهمِّ دشوارْ به‌آسانی برآمده‌ام؛ چراکه خوبیِ تو، خوبیِ خالصانه، همیشگی و رو به تزایُدی‌ست که هر اَمرِ دشوار را بر من آسان کرده‌است و جمیع مرزهای ناممکن را فروریخته.
العبد
راستی، طلب فروشگاه محلّه را تمام و کمال دادم. حالا می‌توانی با خاطر آسوده از جلوی فروشگاهْ رَد شوی. هیچ نگاهی دیگر نگاهِ سرزنش‌بارِ طلب‌کاری نخواهدبود. مطمئن باش!
العبد
برای دگرگون‌کردنِ جهانی چنین افسرده و غمزده، و شفا‌دادنِ جهانی چنین دردمند، طبیب، حق‌ندارد بر سر بالینِ بیمار خویش بگرید، و دقایقِ معدودِ نشاط را از سالهای طولانیِ حیات بگیرد. چشمِ کودکان و بیماران، به نگاه مادران و طبیبان است. اگر در اعماقِ آن، حتّی لبخندی محو ببینند، نیروی بالندگی‌شان چندین برابر می‌شود. به صدایِ خنده‌ی خالصِ بچّه‌ها گوش بسپار، و به صدای دردناکِ گریستنشان، تا بدانی که این، سخنی چندان پریشان نیست. عزیز من این بیمارِ کودکْ‌صفتِ خانه‌ی خویش را ازیادمران! من، محتاجِ آن لحظه‌های دلنشینِ لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغمِ همه‌چیز.
العبد
عزیز من این بیمارِ کودکْ‌صفتِ خانه‌ی خویش را ازیادمران! من، محتاجِ آن لحظه‌های دلنشینِ لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغمِ همه‌چیز.
العبد
بانو، بانوی بخشنده‌ی بی‌نیازِ من! این قناعتِ تو، دل مرا عجب می‌شکند... این چیزی نخواستنت، و با هرچه که هستْ ساختنت... این چشم و دست و زبانِ توقّعْ نداشتنت، و به آن‌سوی پرچین‌ها نگاه‌نکردنت...
العبد
ما برای تکمیل هم آمده‌ییم، نه برای تعذیب و تعزیر هم.
|ݐ.الف
اینک، می‌توانیم، تنها در راهِ ساختنِ کم‌عیب‌ها قدم برداریم نه خوبانِ مطلقِ معصوم.
|ݐ.الف

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان