بریدههایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
۴٫۴
(۲۴۸)
ما نکاشتههایمان را هرگز دِرو نمیکنیم.
پس به آن دوستْ بگو: خستگی کاشتهیی که خستگی برداشتهیی. اینک به مدد نیرویی که در توست و چه بخواهی و چه نخواهی زمانی از دست خواهدرفت، چیزی نو و پُرنشاط بساز...
SFatemehM
بی اعتقاد، انسانْ انسان نیست
Gisoo
نامهی بیستویکم
عزیز من!
خوشبختی، نامهیی نیست که یکروز، نامهرسانی، زنگِ درِ خانهات را بزند و آن را به دaستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکّه خمیرِ نرمِ شکلْپذیر... به همین سادگی، به خُدا به همین سادگی؛ امّا یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
Gisoo
کاش کاری میفرمودی دشوار و ناممکن، که من بهخاطر تو سهل و ممکنش میکردم...
کاش چیزی میخواستی مطلقاً نایاب، که من بهخاطر تو آن را به دنیای یافتهها میآوردم...
Fatemeh Afsharmanesh
از قدیم گفتهاند، و خوب هم، که: عظیمترین دروازههای اَبَرشهرهای جهان را میتوان بست؛ امّا دهانِ حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان بهکارگیرد، حتّی برای لحظهیی نمیتوان بست.
هدیه
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است»
Hossein shiravand
عزیز من!
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است»
العبد
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است» .
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
عزیز من!
خوشبختی، نامهیی نیست که یکروز، نامهرسانی، زنگِ درِ خانهات را بزند و آن را به دaستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکّه خمیرِ نرمِ شکلْپذیر... به همین سادگی، به خُدا به همین سادگی؛
faeze
عزیز من!
برگهای پاییزی، بیشک، در تداومبخشیدن به مفهومِ درخت و مفهومبخشیدن به تداومِ درخت، سهمی ازیادنرفتنی دارند...
faeze
عزیز من!
زندگی، بدون روزهای بَد نمیشود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم.
امّا، روزهای بد، همچون برگهای پاییزی، باور کن که شتابان فرو میریزند، و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند، و درختْ استوار و مقاوم برجای میماند.
faeze
ما باید نخستین قدمها را بهسوی انسان بیعیب برداریم
و نه قدمهای بلند بهسوی برشمردن عیوب همدیگر، به قصد آزردن، افسردن، کوباندن، لِهکردن، و به گریه انداختن...
و نه بهسوی قطع امید از خویش، از انسان...
نه... نه...
ما انسانیم، نه آنکه عقربِ کاشانیم.
ما افعی نیستیم __ با کیسههایی از زهرِ نابِ خالص __ که اگر باشیم هم باید آن کیسهها را پیش از روزِ بزرگِ ترکِ تنهایی، چون دندانهای پوسیده و از ریشه بهفسادآلوده و یکپارچه درد، به دور اندازیم.
حــق پرســت
باید که یک روز صبح، قطعاً و جداً، جدار سخت و سیمانی روحم را بتراشم، بیرحمانه و با یکدندگی، و بار دیگر __ و شاید برای نخستینبار __ روحی بسازم به نرمیِ پَرِ کاکاییهای دریای شمال، به نرمیِ روحِ یک کودک گیلک، به نرمیِ مهِ ملایمِ جنگلهای مازندران، به نرمیِ نسیمِ دشتهایِ پهناورِ ترکمنصحرا، و به نرمیِ نگاه یک عاشق به معشوق...
حــق پرســت
ما برای تکمیل هم آمدهییم، نه برای تعذیب و تعزیر هم.
Fatemah Moshref
عزیز من!
یادت باشد، اضطرابِ تو، همهی چیزیست که تنگنظران، آرزومندِ آنند.
حــق پرســت
آیا میدانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پایکوبیدن و گُلافشاندن که همگان را خوشآید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چهچیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک
حــق پرســت
کاش کاری میفرمودی دشوار و ناممکن، که من بهخاطر تو سهل و ممکنش میکردم...
کاش چیزی میخواستی مطلقاً نایاب، که من بهخاطر تو آن را به دنیای یافتهها میآوردم.
دلتنگِ ماه
اگر عشق و خاطراتِ عاشقانهی ما، که تنها مایملکِ شخصی ماست، به یک النگوی طلا آویختهباشد، مطمئن باش که آن عشق و خاطرات را چندان اعتباری نیست...
hadis
عزیز من!
هرگز از زندگی، آنگونه که انگار گلدانیست بالای تاقچه یا درختی در باغچه، جُدا از تو و نیروی تغییردهندهی تو، گِلِه مکن!
িមተєကє .నមժមተ
بانوی من!
در طول سالیانِ دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دستیافتهام که این نفْسِ اختلافنظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را میسازد؛ بل «شکل» مطرحکردن این اختلافنظرهاست.
راحله
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان