بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

بریده‌هایی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۴۸ رأی
۴٫۴
(۲۴۸)
ما روزگارِ خویشتنیم، زمان و زمانه‌ی خویشتنیم، و جایگاهِ خویشتن.
Gisoo
زندگی، در بسیاری از لحظه‌ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی‌ست. این، ما هستیم که با مجموعه‌ی عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشیم.
Gisoo
قهر، دوقُفله‌کردن دَری‌ست که به‌اجبار، زمانی بعد، باید گشوده‌شود، و هرچه تعدادِ قفل‌ها بیشتر باشد و چفت‌وبست‌ها محکم‌تر، دَر، ناگزیر، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهدشد.
⊙—⊙
چیزی غم‌انگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
Nora
همقَدَمِ همیشگیِ من! مطمئن باش هرگز پیش نخواهدآمد که دانسته تو را بیازارم یا به خشم بیاورم. هرگز پیش نخواهدآمد. آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده‌خاطر و دل‌آزرده کرده‌است مرا، بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده‌است. و مطمئن باش چنان می‌رَوَم که بدانم ـ به‌دقّت ـ که چه چیزها این زمان تو را زخم می‌زند تا از این پس، حتّی نادانسته نیز تو را نیازارم. ما باید درست‌شویم. ما باید تغییر‌کنیم...
Motahare Esmaili
«آنکه هرگز نان به اندوه نخورْد و شب را به‌زاری سپری نساخت شما را ای نیروهای آسمانی هرگز، هرگز، نخواهدشناخت» گوته
کاربر ۵۶۸۱۸۴۳
همسفر! در این راه طولانی __ که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد __ بگذار خُرده‌اختلاف‌هایمان با هم، باقی‌بماند. خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. مخواه که هرچه تو دوست‌داری، من همان را، به همان شدّتْ دوست داشته‌باشم و هر چه من دوست‌دارم، به همان‌گونه، مورد دوست‌داشتن تو نیز باشد. مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه‌ نگاه‌کردن را. مخواه که انتخاب‌مان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی، و رؤیامان یکی. همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه‌بودن و شبیه‌شدن نیست. و شبیه‌شدن، دالّ بر کمال نیست، بَل دلیل توقّف است
Ali
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمی‌کنم؛ چراکه می‌دانم هیچ‌چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمی‌دهد؛ امّا میدان‌دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام. هر قدر که به غمْ میدان‌بدهی، میدان می‌طلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر... هر قدر در برابرش کوتاه‌بیایی، قد می‌کشد، سُلطه می‌طلبد، وَ لِه می‌کند... غم، عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی... غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمی‌شود. و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمی‌دهد.
babaeiizahra
گریستن به‌خاطر دردهایی که نمی‌شناسی‌شان، و درمان‌های دروغین. به‌خاطر رنج‌های عظیم آنکس که هرگز او را ندیده‌یی و نه خواهی‌دید. به‌خاطر بچّه‌های سراسر دنیا ـ_ـ که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل می‌دهیم و می‌گذریم...
Amirhossein_AHDA
هرگز آنقدر پیر نخواهیم‌شد که نتوانیم دوباره متولّد شویم
دانور🌱
سخت‌ترینْ توفان، مهمانِ دریاست نه صاحبخانه‌ی آن. توفان را بگذران
جان‌نگار
همقَدَمِ همیشگیِ من! مطمئن باش هرگز پیش نخواهدآمد که دانسته تو را بیازارم یا به خشم بیاورم. هرگز پیش نخواهدآمد.
دانور🌱
هر چه هستی همانی که می‌بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن
دانور🌱
ای عزیز! انسان، آهسته‌آهسته عقب‌نشینی می‌کند. هیچ‌کس یکباره معتاد نمی‌شود یکباره سقوط نمی‌کند یکباره وانمی‌دهد یکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود. زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
Hossein shiravand
عزیز من! مدّتی‌ست می‌خواهم از تو خواهش‌کنم بپذیری که بعضِ شبهای مهتابی، علیرغمِ جمیع مشکلات و مشقّات، قدری پیاده راه برویم __ دوش‌به‌دوشِ هم. شبگردی، بی‌شک، بخش‌های فرسوده‌ی روح را نوسازی می‌کند و تن را برای تحمّل دشواری‌ها، پُرتوان. از این گذشته، به هنگامِ گزمه‌رفتن‌های شبانه، ما فرصتِ حرف‌زدن درباره‌ی بسیاری چیزها را پیدا خواهیم‌کرد. نترس بانوی من! هیچکس از ما نخواهدپرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگِ هم، در خلوت، زیر نورِ بَدر، قدم‌می‌زنیم. هیچکس نخواهد پرسید؛ و تنها کسانی خواهندگفت: «این کارها برازنده‌ی جوانان است» که روح‌شان پیر شده باشد؛ و چیزی غم‌انگیزتر از پیریِ روح وجودندارد. از مرگْ هم صدبار بدتراست.
مریم رجبی
مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می‌کنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایتِ قلب‌مان، خویشتن را چگونه داوری می‌کنیم...
Hossein shiravand
از قدیم گفته‌اند، و خوب هم، که: عظیم‌ترین دروازه‌های اَبَرشهرهای جهان را می‌توان بست؛ امّا دهانِ حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان به‌کار‌گیرد، حتّی برای لحظه‌یی نمی‌توان بست. آیا می‌دانی با سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای‌کوبیدن و گُل‌افشاندن که همگان را خوش‌آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه‌چیز خواهدساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقکِ درباریِ دردمندِ دل‌آزرده، که بر دارِ رفتارِ خویشتن آونگ است __ تا آخرین لحظه‌های حیات.
마흐사
هر کس که کاری می‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند. هر کس که چیزی را می‌سازد __ حتّی لانه‌ی فروریخته‌ی یک جُفت قُمری را __ منفور همه‌ی کسانی‌ست که اهل ساختن نیستند. و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد __ فقط به‌قدر جابه‌جا‌کردن یک گلدان، که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد__ باید در انتظار سنگبارانِ همه‌ی کسانی باشد که عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سکون.
마흐사
من، هرگز، ضرورتِ اندوه را انکار نمی‌کنم؛ چراکه می‌دانم هیچ‌چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی‌کند و الماسِ عاطفه را صیقل نمی‌دهد؛ امّا میدان‌دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ چراکه غم، حریص است و بیشترخواه و مرزناپذیر، طاغی و سرکش و بَدلِگام.
کاربر ۴۵۳۹۶۵۳
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیق‌تر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیق‌تر است»
Meraj315

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان