در هر زندگی حتی بدبختترینش، چیزی برای لذت بردن، برای خندیدن، برای دوست داشتن وجود داره.
Book
چه دستهگلهایی که همدلی میجویند و تنها گلدان نصیبشان میشود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
در هر زندگی حتی بدبختترینش، چیزی برای لذت بردن، برای خندیدن، برای دوست داشتن وجود داره.
zahra karimi
اُدِت از یک موهبت بزرگ برخوردار بود: از موهبت شاد بودن. انگار در ته وجودش یک گروه موسیقی دائم در حال نواختن آهنگهای شاد و رقصآور بود. هیچ مشکلی او را از پا درنمیآورد. در برابر هر مشکلی به دنبال راه چاره میگشت.
zahra karimi
ـ یک زنی که بد مینویسه برای نویسندهای که خوب مینویسه نامه بنویسه؟
ـ آرایشگرهای کچل هم وجود دارن!
Book
عجیبتر اینکه آنتوان در مغازههای عتیقهفروشی دلش نمیگرفت. آنتوان اشیای با ارزش را تحسین میکرد درحالیکه هلن در آنجا بوی مرگ به مشامش میخورد.
کتاب خوان
البته امه دلبستگی خاصی به هیچیک از مستأجرهایش نداشت، ولی از اینکه تنها زندگی نمیکرد، خشنود بود. چند کلمهای که در روز بینشان رد و بدل میشد برای او کافی بود و بهخصوص عاشق این بود که به این دختران چشم و گوش بسته بفهماند از آنها با تجربهتر است.
Juror #8
مهربانیاش از اینرو بود که برای خودش ارزشی قائل نبود و خودش را دستکم میگرفت.
زهرا
خیلی بهت امید بستم. خوشبختی و بدبختی من دست توست.
Book
در وجود امه هم مانند هر انسانی حماقت و ذکاوت در قسمتهای مختلفی میزیستند و گاهی از او زنی درخشان و باهوش و گاهی احمق میساختند.
Juror #8