بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سخت پوست | طاقچه
تصویر جلد کتاب سخت پوست

بریده‌هایی از کتاب سخت پوست

نویسنده:ساناز اسدی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۱۰ رأی
۳٫۶
(۱۱۰)
ساکت بودیم. به برگشتن‌های پدر فکر می‌کردم. به این‌که بعدش چه‌طور دست‌وپا می‌زد که بفهمیم همین جا بهتر است و چه‌طور دوباره هوس رفتن به سرش می‌افتاد. هر جایی که می‌رفت می‌خواست بماند و هر جایی که می‌ماند می‌خواست زودتر برگردد.
Mahsa Bi
منتظر بود حرف بزنم. منتظر بود دعوا کنم. حرف نمی‌زدم. خیلی وقت بود حرف نمی‌زدم.
.....
آدم‌هایی که غرق می‌شوند، یکهو زیر پای‌شان خالی می‌شود، یکهو انگار وسط آب راه‌شان را گم می‌کنند و تا بخواهند بچرخند و ساحل را پیدا کنند یک موج می‌خورد توی صورت‌شان و یک چیزی می‌کشدشان پایین و دست‌وپا می‌زنند و تمام.
.....

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۵۰۰
۹,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد