بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین انار دنیا | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین انار دنیا

بریده‌هایی از کتاب آخرین انار دنیا

نویسنده:بختیار علی
امتیاز:
۳.۸از ۲۲ رأی
۳٫۸
(۲۲)
شهامت، نترسیدن نیست، مقاومت دربرابر ترس‌هاست.
اشک آذر
توی دنیا هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی شجاعت و ناامیدی به‌هم وابسته نیست... انسان شجاع، همان انسان ناامید است. تمام انسان‌هایی که هنوز امید و آرزو دارند، ترسو هستند.
اشک آذر
آزادی قاتل آدم‌هاست... اگر هوشیار نباشیم آزادی بزرگ‌ترین رنج‌هاست.
Ghazal Hashemi
کسی که پیمان برادری ببندد، هیچ‌وقت به جنگ نمی‌رود. به مردمی که نمی‌شناسد ظلم نمی‌کند.
♥︎ Sara ♥︎
هیچ‌گاه احساس نکردم که در آن محیط زیادی هستم و مزاحم‌ام.
♥︎ Sara ♥︎
جهنم حقیقی آن‌جایی است که تخیل از کار می‌افتد.
abdollah
فقط ما نبودیم... شما هم مثل ما بودید... شما از ما پاک‌تر نبودید. توی جنگ هیچ‌کس از هیچ‌کس پاک‌تر نیست.
اشک آذر
- آزادی را می‌خواهی چه کنی؟... آزادی برای ما چه دستاوردی داشته مگر، که حال تو آن را می‌خواهی؟
اشک آذر
دانستم که خیلی شبیه هم هستیم. دانستم که من نیمه‌ی تاریک و گم‌شده‌ی او هستم و اکنون که بیدار شده‌ام دیگر نمی‌خواهم بخوابم. انگار افکارم را خوانده بود که گفت: - خیلی وقت‌ها مرگ و پیروزی شبیه یکدیگرند. در من همچون شبحی می‌نگریست. همچون یک مرده. او مرا همه‌جا کشته بود، به‌غیر از خاطراتش. با تلخی نگاه‌ام کرد و گفت: - می‌خواهم با تو از مرگ بگویم... با بیزاری گفتم: - من از مرگ بازگشته‌ام. سیگاری گیراند و بی‌آن‌که کامی بگیرد آن را روی زیر سیگاری نقره‌ای رنگش گذاشت و گفت: «هر دو از مرگ بازگشته‌ایم... کویر و سیاست مثل یکدیگرند. هر دو زمینی‌اند که چیزی در آن نمی‌روید.»
ندا
او در جهانی زیسته بود که انسان، وحشت از فجایع را از کف داده بود. او از مرگ و کشتار می‌گفت و من چونان قایقی که باد به جداره‌ی صخره‌ای بکوبد، تکان می‌خوردم و خرد می‌شدم.
ندا
وقتی به بیمارستان رسیدیم، با تصور آن‌که مرده است فوراً پذیرش‌اش کردند و او را به راهروی تاریکی بردند. دست‌فروش‌های بی‌شماری جلوی بیمارستان تحصن کرده بودند. تا آن زمان هیچ‌کس را ندیده بودم که آن‌قدر هواخواه داشته باشد. همه‌مان سریاس را بزرگ‌تر از آن‌چه بود می‌دانستیم. از یاد برده بودیم که او هم یک دست‌فروش فقیر بوده. انگار توی همان یک روز قد کشیده بود و جور دیگری به چشممان می‌آمد. انگار سرنوشت و تقدیر ما توی دست‌های او بود.
♥︎ Sara ♥︎
کویر و سیاست مثل یکدیگرند. هر دو زمینی‌اند که چیزی در آن نمی‌روید.»
اشک آذر
احساس بشری در دو نقطه به هیچ پاسداری احتیاج ندارد: نخست آن‌جایی که آزادی بیرون از خودش هیچ مفهومی نداشته باشد و دوم آن است که در زندان احساس آزادی داشته باشی. من
abdollah
کشته شدن سریاس در ادامه‌ی همان نزاع‌ها و درگیری‌های پوچ روزانه‌ای بود که در میدان اتفاق می‌افتاد. کشته‌شدنی بی‌معنا و بی‌مفهوم. درست مثل تمام قتل‌ها و شکنجه‌ها که بیهوده و پوچ‌اند
Ghazal Hashemi

حجم

۳۷۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۳۷۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۲۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد