بریدههایی از کتاب خشم و هیاهو
۳٫۴
(۵۴)
«زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت میشود، و معنای آن هیچ است.» در قسمت اول کتاب، داستان از زبان ابلهی بهنام بنجی کامپسون، پسر دیوانه و کر و لال خانواده حکایت میشود. وی از زندگی تنها قادر به گرفتن تأثیرات حسی آن است. این نیز قسمتی از سبک فالکنر است: خواننده را درون صحنهای فرو میبرد، و او را در آنجا باقی میگذارد، تا خود دریابد که هرکس درباره چه چیز حرف میزند.
Marziyeh
این رمان پیچیده که تارهای پیچاپیچی از یادآوری است، مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. داستان خانواده کامپسون است که ابتدا از زبان بنجی دیوانه حکایت میشود. برادرهای بنجی، کونتین و جاسن، و خواهرش کدی، اگر دیوانه نباشند، لااقل انسانهایی هستند که احوال و شرایط چنان حیرانشان کرده که دیگر اخلاق قراردادی نمیتواند بر ایشان ابزار تسلط بر سرنوشت باشد. کتاب بهنوبت از دهان برادرها حکایت میشود، اما، بیش از همه، از آن کونتین است که حساسترین؛ باهوشترین و انسانترین آنهاست، و از همه بیشتر به خود فالکنر شبیه است.
Marziyeh
وقتی سایه پنجره روی پردهها افتاد ساعت بین هفت و هشت بودومن دوباره پابند زمان بودم و صدای ساعت را میشنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد گفت: کونتین من این گور آمال و آرزوها را به تو میدهم. به طرز عذابدهندهای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارت بشری بهکار ببری، همانقدر بهدرد احتیاجات شخصیات بخوره که به درد احتیاجات پدرت یا پدر پدرت خورد. من این را به تو میدهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی.
f.hosseini.v
من این را به تو میدهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی
Mehdi Kazemi
زندگی در مغزهای ما حکایت نمیگوید بلکه اثر میگذارد. ما نیز بهنوبه خود، اگر بخواهیم اثری از زندگی خلق کنیم، نباید حکایت بگوییم؛ بلکه بایستی تنها گفتنی را ارائه دهیم.»
Mehdi Kazemi
هیچ نبردی فتح نمیشود حتی درهم نمیگیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخاش میکشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوفها و احمقها است.
zeynab
و من فکر کردم که چطوری وقتی آدم نمیخواهد کاری را بکند، جثهاش سعی میکند یکجور ناغافلی با حقهبازی به کردن آن کار وادارش کند.
ghazale
این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد گفت: کونتین من این گور آمال و آرزوها را به تو میدهم. به طرز عذابدهندهای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارت بشری بهکار ببری، همانقدر بهدرد احتیاجات شخصیات بخوره که به درد احتیاجات پدرت یا پدر پدرت خورد. من این را به تو میدهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی. گفت چون هیچ نبردی فتح نمیشود حتی درهم نمیگیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخاش میکشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوفها و احمقها است.
حسین احمدی
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
۱۳۰,۹۰۰۳۰%
تومان