بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جرعه‌ای حکمت | طاقچه
کتاب جرعه‌ای حکمت اثر محمدتقی باقری

بریده‌هایی از کتاب جرعه‌ای حکمت

انتشارات:محمدتقی باقری
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأی
۳٫۰
(۲)
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم می‌میرم خیلی ناراحت شدم اوایل از خونه بیرون نمیومدم. کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن، تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم. خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم، اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت، خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمی‌کرد، با خودم می‌گفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن. آخه من رفتنی‌ام و اونا انگار نه، سرتونو درد نیارم من کار می‌کردم اما حرص نداشتم. بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمی‌کردم و دوستشون داشتم، ماشین عروس که می‌دیدم از ته دل شاد می‌شدم و دعا می‌کردم، گدا که می‌دیدم از ته دل غصه می‌خوردم و بدون اینکه حساب و کتاب کنم، کمک می‌کردم. مثل پیرمردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی می‌کردم، الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد.
S

حجم

۱۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد