بریدههایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم
۴٫۲
(۳۱۲)
ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باورنکرد و بسیاری چیزها را ندیده باورکرد.
شهبانو
انسان به جنگ امکانات میرود یا با آنها کنار میآید؛ امّا تقدیر، اگر باشد، بنبستِ تمام خیابانهاست.
شهبانو
هلیا! گریز، اصل زندگیست.
گریز از هر آنچه که اجبار را توجیه میکند.
بیا بگریزیم.
کلبههای چوبین، کنار دریا نشستهاند.
و ما با مرغان سپید دریایی سخن خواهیمگفت.
ما جادههای خلوت شب را خواهیمرفت.
به آواز دوردست روستاییان گوش خواهیمداد.
و به هر پرندهی رهگذر سلام خواهیمگفت.
از عابران نشان یک مهمانخانهی متروک را خواهیمگرفت و آنها هر چه بگویند ما نخواهیمشنید.
شهبانو
شاید، شاید که ما نیز عروسکهای کوکی یک تقدیر بودهییم...
I am
در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست،
کاربر ۶۳۴۴۹۱۶
شاید ما نیز عروسکهای کوکی یک تقدیر بودهییم که میتوانستیم ایمان به تقدیر را مغلوبِ ایمان به خویش کنیم.
osve
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوستداشتن آسانتر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همهی شادیها آسانتر است. سهلاست که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
osve
برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
osve
تو از صدای غربت، از فریادِ قدرت، و از رنگ مرگ میترسی؟
هلیا! برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
H.S
تو هیچوقت چیزی نخواهیشد. آنچه هنوز تلخترین پوزخندِ مرا برمیانگیزد «چیزیشدن» از دیدگاه آنهاست__ آنها که میخواهند ما را در قالبهای فلزّی خود جای بدهند. آنها با اعدادِ کوچک به ما حمله میکنند. آنها با صفرِ مُطلقشان به جنگ با عمیقترین و جاذبترین رؤیاها میآیند__ و ما خُردکنندگان جعبههای کوچک کفش هستیم.
osve
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست.
osve
_ هر آشنایی تازه اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست.
Elaheh Dalirian
ایمان نیاز به آزمون را مطرود میداند.
Elaheh Dalirian
نفرینْ پیامآور درماندگیست و دشنامْ برای او برادریست حقیر...
مرد کاغذی
به این شهر سوگند میخورم
و تو ــ ساکن در این شهری
و سوگند به پدر، و فرزندانی که پدیدآورد
که انسان را در رنج آفریدهییم...
قرآن کریم _ سورهی بَلَد
Mahdie
در آن لحظهیی که تو یک «آری» را با تمام زندگی تعویض میکنی،
در آن لحظههای خطیر که سپر میافکنی و میگذاری دیگران بهجای تو بیندیشند،
در آن لحظههایی که تو ناتوانی خویش را در برابر فریادهای دیگران احساس میکنی،
در آن لحظهیی که تو از فراز، پا در راهی میگذاری که آنسوی آن اختتامِ تمامِ اندیشهها و رؤیاهاست،
در تمام لحظههایی که تو میدانی، میشناسی و خواهیشناخت،
بهیاد داشتهباش
که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند.
به زمان بیندیش و شبیخونِ ظالمانهی زمان.
saghar
تو یک شعر را که ناتمام یادگرفتهیی میخوانی. میرسی و مشت گرهشدهات را پیش میآوری.
ــ اگر گفتی توی دست من چیست؟
ــ آبنبات.
ــ نه.
ــ پسته.
ــ نه.
ــ سنجاقسر مامان.
و مشتت را باز میکنی. خالیست. بگذار که انسان سادهترین دروغهای خوب را باورکند. بر اسبهای تیزپای اندیشههایمان مینشستیم و به دریا و به آسمان و به دشتهای از تَفِ آفتابسوختهی بیکران میگریختیم.
⚖️وکیل بعد از این⚖️
و آن غروبهای حزنانگیز که ما را به یاد شهری که دوست میداشتیم و کودکیهایمان میانداخت؟
•سیب•
هلیا، اگر دیوار نباشد پیچک به کجا خواهدپیچید؟
•سیب•
برای کودکان، مرگْ سوغاتیست که تنها به پدربزرگها و مادربزرگها میرسد.
•سیب•
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان