بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سمساری | طاقچه
تصویر جلد کتاب سمساری

بریده‌هایی از کتاب سمساری

نویسنده:رضا ساکی
انتشارات:انتشارات پرسه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۷ رأی
۴٫۴
(۷)
گفت: ولی کلاغ نحس است، زشت است، زنم می‌ترسد. گفتم: خود دانی، ولی عمر کلاغ بیشتر از صد سال است. همین کلاغ شاید روزی کنار پای امیرکبیر تُک به زمین می‌زده، کلی خاطرات دارد از آن دوران. نگاه جوان بین من و کلاغ چند بار رفت و برگشت تا عاقبت پرسید: حالا چه طوری کلاغ بگیرم؟ گفتم برو مولوی، آن جا هست. اگر نبود، سفارش بده نیم‌ساعته برایت جور می‌کنند.
سپیده
ولی اگر نظر من را می‌خواهی، اصلاً خودت را درگیر علایق زنت نکن. عتیقه دوست دارد که دارد؛ کادوِ تولدش که حتماً نباید عتیقه باشد. آمدیم و فرداروز از پلنگ هم خوشش آمد؛ می‌خواهی برایش پلنگ کادو بخری؟ آمدیم و عاشق تراکتور شد؛ ها؟
سپیده
این بار غضب‌آلود نگاهم کرد و بلند شد. همین که ایستاد، پشت سرش توی پیاده‌رو جلو مغازه، یک کلاغ نشست روی زمین. گفتم: می‌دانی کلاغ چه قدر عمر می‌کند؟ رد نگاهم را گرفت و برگشت سمت پیاده‌رو و او هم کلاغ را نگاه کرد. بعد چشم تنگ کرد رو به من و گفت: منظور؟ گفتم کلاغ‌های این‌قدّی اغلب بالای صد و بیست سال دارند. گفت: خب؟ گفتم: خب بنا به نظر همسرتان عتیقه‌اند. مکث کرد و گفت: نمی‌دانم موجودات زنده را هم عتیقه می‌داند یا نه. گفتم: خب بپرس. گفت: در روز تولدش از عتیقه بپرسم همه چیز لو می‌رود. گفتم: من اگر جای تو بودم، یک کلاغ می‌گرفتم می‌انداختم توی کارتن، کادو می‌دادم. هم عتیقه است، هم یک جورهایی سنت‌شکنی‌ است. برای خانم‌ها جالب است از این جور هدیه‌ها بگیرند. تا حالا شنیده‌ای کسی به زنش کادو تولد، کلاغ داده باشد، زنده؟ گفت: نه. گفتم: پس تو اولی باش.
سپیده
نگاهی به دور و بر چرخاند و دوباره رو به من گفت: حالا به نظر شما جایگزین عتیقه، چی برایش بخرم؟ گفتم والله نمی‌دانم. ببین چه چیزی احتیاج دارد، همان را بخر. یا چیزی که بعد از عتیقه آن را بیش‌تر دوست دارد. چند دقیقه فکر کرد و بعد گفت: جالب است که هیچ چیز به ذهنم نمی‌رسد. گفتم: پس خدا صبرت بدهد! اصلاً می‌خواهی کاردک بردار، برو چند تکه از کاشی‌کاری‌های کاخ گلستان را بکَن برایش کادو ببر. کمی رو ترش کرد و گفت: حس بین من و همسرم صادقانه است، این جوری شوخی نکنید لطفاً. گفتم: جدی می‌گویم. حتماً خود ناصرالدین شاه هم اگر بود همین کار را می‌کرد. به هر حال چند تکه کاشی قدیمی در مقابل حفظ زندگی شما که ارزش چندانی ندارد
سپیده
هاج و واج نگاهش می‌کردم. متوجه تعجبم که شد، گفت: می‌خواهم برای زنم کادوِ تولد بخرم. عاشق عتیقه است، ولی چیزی را که می‌خواهم پیدا نمی‌کنم. باز نشست و ته‌مانده‌ی چای را هورت کشید. گفتم: ببخشید، ولی زن شما بین این همه چیز چرا عاشق عتیقه است؟ گفت: از شانس من است، زن‌های مردم عاشق سفر خارج و لباس و مبل و جواهرات اند، زن ما عاشق عتیقه. باور کن اگر طلا و جواهر دوست داشت هر چی می‌خواست برایش می‌خریدم، ولی می‌دانم تنها چیزی که شب تولدش خوشحالش می‌کند، عتیقه است. آن هم چیزی که به دردش بخورد یا خیلی خاص باشد. قالی عتیقه ندارید؟ این قالی روی دیوار خیلی قدیمی ست؟ گفتم: نه خیلی؛ سی سال شاید. گفت: پس به درد نمی‌خورد. زنم زیر صد سال را عتیقه حساب نمی‌کند.
سپیده
تهِ چایش را سر کشید و بلند شد و همین طور که به در و دیوار سمساری نگاه می‌کرد، گفت: دنبال یک چیز خاص می‌گردم، یک عتیقه‌ی خاص و قدیمی. شما عتیقه‌ی خیلی قدیمی هم دارید؟ گفتم: عتیقه اگر قدیمی نباشد که عتیقه نیست! چه قدر قدیمی؟ گفت: مثلاً مال دوره‌ی نادری یا صفوی. گفتم: پسرجان، به عتیقه‌های دوره‌ی نادری و صفوی می‌گویند آثار باستانی، نه عتیقه. من از این چیزها ندارم، گفتم که کار خلاف نمی‌کنم. گفت خب عتیقه‌ی معاصرتر چی؟ مثلاً یک چیزی که صد سال عمر داشته باشد. گفتم: مثلاً چی؟ گفت: مثلاً سرمه‌دان، ناخن‌گیر، آینه، کفش زنانه، روسری، برقع، لچک، لاک، ریمل... چه می‌دانم!
سپیده

حجم

۳۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۳۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد