بریدههایی از کتاب تمام چیزهای خطرناک
۴٫۲
(۱۱)
زندگی من فقط یک معماست که باید حل شود.
سمیرا میرزایی
همهشان رازهایی دارند. ولی بعضی رازهای واقعی و کثیفی دارند. رازهای شوم و پیچیده و مرموزی که درست زیر پوست میخزند، در رگها حرکت میکنند و مثل بیماری پخش میشوند.
تقسیم میشوند، چند برابر میشوند و دوباره تقسیم میشوند.
سمیرا میرزایی
هیچکدامشان سیر نمیشوند. قاتلهایی که اسمشان روی تیشرتها نوشته شده آدمهای شرور داستان هستند؛ مردان یونیفرمپوشی که عقب سالن ایستادهاند نیز قهرمانانند. میسون قربانی است و من... مطمئن نیستم من کجای داستان قرار دارم.
شاید تنها بازمانده؛ کسی که داستانی برای گفتن دارد.
سمیرا میرزایی
ما همان چیزی هستیم که تصمیم میگیریم باورش کنیم، ولی آن هم یک سراب است، از فاصلهٔ دور میدرخشد، خم میشود و تاب میخورد و هر لحظه ظاهرش را تغییر میدهد.
هر لحظه، هر چیزی که بخواهیم را نشانمان میدهد.
n re
«شاید باید دست از تکرار قدمهات برداری و یه راه تازه رو امتحان کنی.»
n re
«میدونی، لازم نیست تنهایی باهاش کنار بیای. عیبی نداره از کسی کمک بخوای.»
n re
برای مقابله با اندوه از دست دادن یک عزیز، دفترچهٔ راهنمایی نیست. هیچ فهرستی وجود ندارد که بهینهترین راه برای غلبه بر اندوه و به زندگی بازگشتن را مرحلهبهمرحله مشخص کند.
n re
چقدر دیوانهکننده است که شبها با افکارت تنها باشی.
n re
زندگی ما یک تصویر بینقص بود، آنقدر بینقص که امکان نداشت واقعی باشد.
Hakime Zare
گاهی اوقات قصههایی که میبافیم درمورد خودمان هستند و گاهی اوقات درمورد دیگران. ولی تا وقتی باورشان داریم- تا وقتی میتوانیم دیگران را به باور کردنشان متقاعد کنیم- قدرت خودشان را حفظ میکنند. واقعی میمانند.
یك رهگذر
خیلی سریع یاد گرفتم که وقتی مردم حالم را میپرسیدند، میپرسیدند اوضاعم چطور است، واقعاً جواب نمیخواستند- حداقل نه جوابی واقعی- بنابراین مورمور شدن فک و اشکهایم که تهدید به سرازیر شدن میکردند را نادیده گرفتم، لبخندی ساختگی بر صورتم زدم و جوابی را که انتظار داشتند بهشان دادم: همهچیز خوب بود. همهچیز مرتب بود.
درواقع نه، همهچیز عالی بود.
یك رهگذر
چیزی که درمورد گم شدن یک فرزند وجود دارد و کسی درموردش حرف نمیزند این است: آنها هرگز نمیمیرند. بهنوعی، با ناپدید شدنشان جاودانه میشوند- همیشه آنجا هستند ولی دور از چشم. تا ابد در ذهنت زنده هستند، درست به همان شکلی که در زمان رفتنشان بودند، وقتی از راهرو عبور میکنی به شکل سرمایی ناگهانی یا حلقهای از دود مجسم میشوند، بعد ناپدید میشوند و اثری محو از آنچه قبلاً بود را به جا میگذارند.
یك رهگذر
همیشه تقصیرها متوجه من است: متوجه مادر. همیشه من مقصر هستم.
یك رهگذر
چقدر دیوانهکننده است که شبها با افکارت تنها باشی.
یك رهگذر
باور دارم هر زنی میتواند سنگینی انتظارات ناگفتهای که از همان لحظهٔ اول، با گذاشتن عروسک در دستانمان، بر تمام زندگیمان سایه میاندازد را درک کند. سنگینیِ اینکه برای تمام تصمیمهایی که برای خودمان میگیریم قضاوت میشویم و حتی نمیتوانیم درموردشان حرف بزنیم.
یك رهگذر
مادرها- و صادقانه بگویم در کل ما زنها- را جوری بار میآورند که از همان لحظهٔ به دنیا آمدن از چیزی احساس گناه میکنیم. همیشه فکر میکنیم همهچیز تقصیر ماست. همیشه احساس میکنیم باید از کسی عذرخواهی کنیم: برای کمبودها یا زیادی بودنهایمان، برای ساکت بودن یا پرسروصدا بودنهایمان، برای کمتوقع بودنها یا زیادهخواه بودنهایمان.
یك رهگذر
برای مقابله با اندوه از دست دادن یک عزیز، دفترچهٔ راهنمایی نیست. هیچ فهرستی وجود ندارد که بهینهترین راه برای غلبه بر اندوه و به زندگی بازگشتن را مرحلهبهمرحله مشخص کند.
سمیرا میرزایی
گاهی اوقات، ذهن ما قویتر از تلاشمان برای غلبه بر آن است.
سمیرا میرزایی
گاهی اوقات وقتی به آینه نگاه میکنم دیگر خودم را نمیشناسم. دیگر حتی نمیدانم که هستم.
سمیرا میرزایی
من چیزهای زیادی را به خاطر او فدا کرده بودم. اگر او را هم از دست میدادم، انگار همهچیزم را از دست داده بودم.
n re
حجم
۳۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان