بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شب‌شکن | طاقچه
تصویر جلد کتاب شب‌شکن

بریده‌هایی از کتاب شب‌شکن

۴٫۶
(۱۴)
بزن هر آنچه می‌زنی رضای من رضای تو
شهاب
برای دوستی‌ات چراغ قرمز داشته باش و برای زندگی جهت‌نما
شهاب
اسماعیل، چرا به مرگ هاجر فکر نکردی؟ چرا به رنج ابراهیم نگاه نکردی؟ و چرا نپرسیدی چرا؟! چرا...؟! شگفتا، شگفتا اسماعیل از ادب تو، از عبودیت تو ... و چگونه با تمام ادب، با تمام عشق، با تمام وجود به ابراهیم گفتی: ـ إفعَل ما تُؤمَر ... إفعل ما تؤمَر ... سَتجدُنی إن‌شاءالله مِن الصّابرین و مگر نه این است که اسماعیل پایکوبان به منی می‌رود؟ و مگر لذتی بالاتر از قربانی شدن در پای دوست برای عاشق می‌شناسی؟ این تسلیم نیست، این عشق است و اسماعیل چه دوست دارد در درگاه دوست پذیرفته شود و همۀ وجودش فدای این فرمان شود. و ما، حالا که رفتنی هستیم، حالا که مُهر پایان بر صفحۀ زندگی همه‌مان رقم خورده، چرا از عشق نمیریم؟ و چرا به پای عشق فدا نشویم؟
rezaie
چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه‌ام دوباره صبح، ظهر نه، غروب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
rezaie
اما هاجر، آن سیاهپوست حبشی در تمام این هروله‌ها و دویدن‌ها و بی‌جواب ماندن‌ها، در تمام مدتی که فغان اسماعیلش به آسمان بلند بود و دست‌وپازدن‌های آن طفل معصوم را می‌دید و مهر مادری‌اش با سوز بی‌یاوری قلبش را می‌گداخت، هرگز از حریم عبودیت و رسم بندگی قدمی فراتر برنداشت و هرگز یادش نرفت که بگوید: بزن هر آنچه می‌زنی رضای من رضای تو
rezaie
هاجر به دنبال آب می‌دوید و خود می‌دانست که سراب است اما سعی هاجر بیان استقامت در بی‌کسی‌هاست و بیان توکل و اعتماد در بن‌بست‌ها. هرولۀ هاجر پیام از پا نیفتادن است، پیام اعتماد است و درس توکل. در آن بیابان تنهایی، آیا هاجر کسی را جز خدا داشت و به کسی جز خدا فکر می‌کرد؟ نه، او سراپا مقهور خدا بود و می‌دانست که تنها کسی که فریادش را می‌شنود هموست، پس ترک فریاد و ندبه نکرده و از سعی و تلاش دست نکشید. در تمام اضطرار و اضطرابش نه معترض بود و نه طلبکار. و آیا من، من و تو در آن عطش کویر و بی‌رحمی خورشید آیا تنها به ادب دست به دعا برمی‌داشتیم و با پای عشق به دنبال آب می‌گشتیم؟! ما که در کمترین مخاطره‌ها، اول فریاد تمام اعتراض‌هایمان را بر سر خدا می‌کشیم و بعد بر سر هر کسی که دستمان بیاید، هر کسی که نزدیک‌تر باشد، مظلوم‌تر، هر کسی به جز خودمان ...
rezaie
دنبال کسی باش که وقتی می‌آید به‌راحتی نمی‌رود و با خودش نور و روشنایی هدیه می‌آورد، دنبال عشقی باش که همیشه جاودان بماند، با تو زندگی کند و با تو بمیرد و با تو در حشر برخیزد، دنبال آتشی باش که بر افروزد و غیر را بسوزد، دنبال کسی باش که بیاید و جلا دهد که سیاه کردن و تباه کردن را همه بلدند و دنبال ماهی باش که هیچ وقت افول نکند و خورشیدی که هرگز غروب نکند. هر دلبری ارزش دل‌بری ندارد و هر دلداری ارزش دل‌داری ندارد
mohsen
حیف نیست من نمرود، خدای آسمان‌ها نباشم؟ و آن‌گاه به این فکر ناب می‌افتد که به آسمان‌ها برود و به سوی خدای آسمان تیر پرتاب کند. از هوا شد سوی بالا او بسی لیک بر گردون نپرد کرکسی   یکی روی تخت می‌نشیند و با کرکسان به آسمان سفر می‌کند، به سوی خدا تیر می‌اندازد و یکی روی زمین نشسته، با عصیان و اعتراض و بی‌ادبی‌اش تیر پرتاب می‌کند فرقی نمی‌کند هر دو نمرودند، نمرود ...
rezaie

حجم

۲۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۲۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد