بریده‌هایی از کتاب نترسید، انجام دهید

باور کنید که می‌توانید انجام دهید هدف داشته باشید زندگی غنی داشته باشید هرگز تسلیم نشوید خوب تدارک ببینید به خودتان ایمان داشته باشید سعی کنید و باز هم سعی کنید به یکدیگر کمک کنید

شعار من این است: «نترسید، فقط انجام دهید!»

می‌گویند عشق به پول ریشه همه شیطنت‌هاست. اما لزوماً این‌طور نیست. از پول می‌توان به‌خوبی استفاده کرد. بزرگ‌ترین مؤسسات خیریه جهان را ثروتمندان راه‌اندازی کرده‌اند. بعضی از این زنان و مردان ثروتمند از صفر شروع کرده‌اند. از پول می‌توان استفاده خوب کرد، اما برای این‌که کار خوب بکنید لزوماً نباید ثروتمند باشید. من و فرزندانم برای جلوگیری و مبارزه با گرم شدن زمین در سرتاسر جهان تبلیغ می‌کنیم. راه‌های فراوانی برای کمک به مردم وجود دارد. یکی از کارهای خوبی که می‌توانید بکنید این است که به کسی آسیب و آزار نرسانید و این هیچ هزینه‌ای ندارد.

دنیا را تغییر دهید، حتی اگر این تغییر کوچک باشد تفاوت ایجاد کنید و به دیگران کمک نمایید به کسی آسیب نرسانید همیشه به این فکر کنید که برای کمک به دیگران چه می‌توانید بکنید من طوری بزرگ شدم که فکر می‌کنم همه ما می‌توانیم جهان را تغییر دهیم. من معتقد بودم وظیفه داریم به دیگران کمک کنیم تا در کارشان موفق گردند. این بیشتر شامل حال افراد خانواده، دوستان و همسایگان در دهکده‌ها می‌شد.

غیرممکن وجود ندارد خلاق فکر کنید برای پیروز شدن باید قاعده‌ها را بشکنید نقش خود را ایفا کنید راهی دیگر بیابید

شخصیت چارلز دیکنز در کتاب دیوید کاپرفیلد درست می‌گفت که درآمد ۲۰ پوند، هزینه ۱۹ پوند و ۱۹ شیلینگ و ۶ پنی یعنی خوشبختی، اما درآمد سالانه ۲۰ پوند و هزینه سالانه ۲۰ پوند و ۶ پنی یعنی بدبختی.

فروش شما هر چه باشد ابتدا باید بازارتان را بشناسید. به این نتیجه رسیدم که به چیزهای بیش از اندازه کوچک فکر می‌کنم. محصلین همه جا بودند ـ قدرت محصل عنوانی بود که توجه روزنامه‌ها را به خود جلب کرده بود.

اگر تجربه مناسب برای رسیدن به هدفتان را ندارید، در مسیری دیگر حرکت کنید، دنبال راهی دیگر بگردید. برای سخت‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل همیشه راه‌حلی وجود دارد.

من تنها کسی بودم که از تلفن‌های عمومی قبل از این‌که برای خودم یک امپراطوری درست کنم استفاده می‌کردم. چهل سال قبل نیمی از کارفرمایان در لندن همین کار را می‌کردند. توجه داشته باشید که دهه ۱۹۶۰ دوران تغییرات پُرشتاب بود. همه چیز به‌سرعت تغییر می‌کرد. دنیایی پُرتحرک و بانشاط بود و تجارت نمی‌خواست از سایر شئونات عقب بیفتد. در میان ناباوری‌ام، مرا جدی گرفتند.