در نظر صدرا بین احکام عقل و ایمان در حقیقت هیچ تضادی وجود ندارد، بلکه اگر تضاد و ناهماهنگی متصور باشد خارج از حقیقت آن دو میباشد و اگر کسی ماهیت عقل و ایمان را چنانکه هست بشناسد آن دو را کاملاً به هم منطبق مییابد.
چڪاوڪ
کسی که دارای عقل نافذ نباشد، از دین تنها پوسته را به ارث میبرد و از ظواهر دین بهرهمند میشود
چڪاوڪ
عقل در لغت معانی متعدد دارد که از جملهْ آنها «تثبیت در امور» است. به عقل «عقل» گفتهاند زیرا صاحبش را از سقوط در مهالک باز میدارد. عقل از ریشهْ «عقال» به معنای زانوبند شتر گرفته شده؛ چرا که عقل بر هوسها پا مینهد.
چڪاوڪ
در نگاه صدرا عقل انسانی در اثر تجربه و آزمایش و با حرکت فکری و استدلال به دست نمیآیند؛ و لذا نمیتوان کسانی که تجربیات بسیاری را از سرگذراندهاند و در امور مختلف راههای گوناگونی را آزمودهاند و به نتیجهای خاص رسیدهاند یا اینکه در اثر درس و بحث فراوان و تحصیل گفتههای پیشینیان در رشته یا رشتههای خاصی صاحب رأی و نظر شدهاند را صاحبان عقل و حکمت دانست، بلکه اصولاً عقل و حکمت بخشش الهی است که از راه ویژهای به بعضی از انسانهایی که دارای شرائط لازم باشند، بخشیده میشود و چه بسا تجربه و تحصیل و تلمّذ یکی از شرائط لازم باشد نه شرط کافی.
چڪاوڪ
شناخت، رکن ایمان است، جزء ایمان است و ایمان بدون شناخت، متزلزل و لغزان است، ولی شناختِ تنها نیز ایمان نیست. در ایمان بر خلاف شناخت، عناصری چون گرایش، تسلیم، خضوع، علاقه و محبت نیز نهفته است. ایمان مسئلهای است مبتنی بر آگاهی، ولی همراه با گرایش. ایمان یعنی، خدا آگاهی مقرون به گرایش و تسلیم در پیشگاه حق.
چڪاوڪ
اگر در سرآغاز و اولین گام تلاش فکری از عهده «رد شکاکیت» برنیاییم هیچ زمینهای برای مباحث دین شناسانه باقی نخواهد ماند و در وادی شکاکیت دینی خواهیم افتاد
چڪاوڪ
هر باوری معرفت نیست، ولی هر معرفتی باور است. باورهای موجّه میتوانند معرفت باشند، اما باورهایی که هیچ توجیهی در پذیرش آنها نداریم، معرفت نیستند.
ایمان مؤمنان را یا باورهای موجه همراهی میکند یا باورهای ناموجه. نوع اول، ایمان عالمانه است و نوع دوم، ایمان عامیانه.
چڪاوڪ
«کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» .
MandooS