«نظرت دربارهٔ اچ اند ام یا گپ چیه؟»
«من واقعاً از اون مدل دخترها نیستم که جین بپوشم و سوییشرت و از این چیزها. دوست دارم... خوشتیپ باشم.»
دست فلوید دوباره به سمت زانوی دخترش میرود و از سر تشویق فشارش میدهد. انگار که بگوید: اینه دختر من.
لورل میگوید: «بهم دربارهٔ درس خوندن توی خونه بگو. چهطور پیش میره؟»
«درست مثل مدرسهٔ واقعی. میشینم و یاد میگیرم. و وقتی یاد گرفتم استراحت میکنم.»
«چند ساعت در روز درس میخونی؟»
«دو یا سه ساعت. خب دو سه ساعت با بابا. معلومه که اون کار داره، بقیهٔ زمانها هم خودم میخونم.»
1984
اون بخش از مغز که باعث میشه تصمیمات درست بگیری تا بیست و پنج سالگی هنوز خوب رشد نمیکنه؟»
صبا
غمی که داشت، چهرهاش را بیمار نشان میداد و پای چشمانش گود افتاده بود
کاربر ۶۶۷۵۱۳۵
وقتی کتاب میخونم احساس میکنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو میبندم، انگار به رؤیا برگشتم.
کتابخوار
صدای کشیش را میشنید که میگفت: «همه به خاک باز میگردیم.»
Ali Esmaeili
«فردا میرم مدلینگ. برای یه کلاس طراحی.»
«چه باحال. از اون لباسها میپوشی یا...؟»
اسجی گفت: «لخت. همون طور که تو گفتی سن و سال خجالت نداره، به نظر منم لخت بودن خجالت نداره. نمیتونی فکرش رو بکنی، اگه آدمها بهت میگن اجازه نداری مانع کسی بشی که میخواد باحجاب توی ساحل باشه، حالت طبیعیش اینه که نباید مانع کسی هم بشن که میخواد کاملاً لخت باشه. کی تصمیم میگیره که بخشی از بدن باید یا نباید در معرض دید عموم باشه؟ اگه داری میگی که یه زنی به لحاظ قانونی باید سینهها و قسمتهای ممنوع بدنش رو بپوشونه، اونوقت چهطوری میتونی به زن دیگهای بگی اجازه نداره پاها و دستهاش رو بپوشونه؟ منظورم اینه که به نظرم خیلی احمقانهست.»
لورل سر تکان داد و خندید.
s.azimi