بعضیا هستند که به هیچ نحوی حاضر به تسلیم شدن نیستند. مگه نه؟»
n re
هنگامی که زوجی درگیر موضوعی غم انگیز میشوند و مصیبتی گریبانشان را میگیرد، دو حالت پیش میآید. یا بههم نزدیکتر و یا از هم جدا میشوند.
n re
چطور میتوانیم خود را اینقدر راحت گول بزنیم؟
n re
«هر آدمی احساسهاشو به شکلی ابراز میکنه. کی میگه هرکسی بلندتر شیون و زاری بکنه، اون از همه غمگینتره؟»
n re
«عزیزم، مصلحت خداوند همیشه اون چیزی نیست که ما انتظارشو داریم.»
n re
در ذهنم، زندگیام را مرور میکنم.
هرآنچه تا کنون دربارهٔ مرگ میگفتند، حقیقت داشت. همهٔ آنچه پیش از این به شما گذشته، همانند فیلمی در نظر مجسم میشود و آن را مرور میکنید.
n re
هنگامی که شما بهطور مداوم خود را برای اشتباههای احتمالی آماده میکنید، خیلی مبهوت کننده است وقتی همه چیز خوب پیش میرود و مشکلی بهوجود نمیآید.
n re
مرزهای میان درست و نادرست چقدر نامشخصاند.
n re
اما این هم یکی دیگر از پیامدها و مشکلهای دروغ است. همانطور که در ابتدا گفتم، از کوچک آغاز میشود و بهدنبالش تصاعدی رشد میکند. همینطور پشت هم. دروغ پشت دروغ
n re
صادقانه باور کنید. اگر از میان پنجرههای بیمارستان به بیرون نگاه کنید، افرادی را میبینید که در رفت و آمدند، آمبولانس هایی که از راه می رسند، بیمارانی که برروی صندلی چرخدار نشستهاند، عدهای که همراهیشان میکنند، سرهایی که خم شده و مشغول دعا کردن هستند و عدهای هم که با آسودگی میخندند. و میفهمید که این دنیایی واقعی است. دنیایی که در آن زندگیهای زیادی ذخیره شده است، بهجای آن دنیای دیگری که آدم های بد میکوشند زندگی را از آن دور کنند.
سپس، هنگامی که شما دوباره به آن بیرون، به آن دنیای واقعی قدم میگذاری، زمانی است که شک و تردیدها به سراغتان میآیند. زمانی که شروع به فکر کردن میکنی.
n re