بریده‌هایی از کتاب دامنه

«اگر شما نمی‌توانید از تمام نیرویتان در یک مسیر استفاده کنید، آن را به گروه‌های کوچک‌تر تقسیم کرده و از چند مسیر اقدام کنید.»

تجربه به تخصص می‌انجامد. اما آن‌ها قبول داشتند که این موضوع کاملاً به زمینهٔ مورد بحث بستگی دارد. تجربه‌هایی کوچک مانند شطرنج یا پوکر باعث پیشرفت بازیکن شده، اما این تجارب در پیش‌بینی اقتصاد و سیاست کاربردی ندارد.

اگر از شما خواسته شود که حدس بزنید کدام نمایندهٔ ریاست‌جمهوری یا اسب مسابقه برنده خواهد شد، هرکدام که اطلاعات و جزئیات بیشتری دربارهٔ آن بدانید، احتمالاً همان را انتخاب خواهید کرد.

«مهارت‌های تازه را برای مسائل کهنه استفاده کن، یا مسائل تازه را با مهارت‌های کهنه حل کن.»

«تضاد نوآوری و تخصص این است که کشفیات عموماً زمانی رخ می‌دهند که شما یک مسیر را آغاز کرده، اما در آن با بی‌خیالی قدم برمی‌دارید؛ گویی تازه در ابتدای مسیر هستید.»

یک اکوسیستم سالم نیاز به گوناگونی‌های زیستی دارد.

هرچه تردید بیشتر باشد، اهمیت وجود یک شخص دارای وسعت بیشتر است.

«ما انسان‌ها در تلاش برای حداقل تلاش به‌منظور انجام یک کار بسیار خوب هستیم.»

اگر بخواهیم با یک استعارهٔ عام این موضوع را توضیح دهیم باید گفت افراد غیرمدرن جنگل را به علت درختان و افراد مدرن درختان را به علت وجود جنگل نادیده گرفته‌اند.

«اگر تنها یک چکش داشته باشی، همه‌چیز را شبیه به میخ می‌بینی».

«قانونگذاران بیمه قوانینش را وضع کردند، قانونگذاران بانک قوانین خود را وضع کردند، قانونگذاران مصرف‌کنندگان نیز قوانین خود را ساختند و امنیتی‌ها نیز همچنین؛ ما همه‌چیز را تخصصی کردیم، اما چه کسی به تمام آنان نظارت دارد؟ روش تخصصی‌شدن قوانین اشکالات سیستماتیک خود را دارد.»

برخلاف جردن، مریم میرزاخانی ابتدا می‌خواست که یک نویسنده شود. زمانی که جوان بود و رؤیای نوشتن داشت، مسحور کتاب‌فروشی‌های کنار مدرسه‌اش بود. او مجبور بود کلاس‌های ریاضی بگذراند. خود او بعدها گفت: «من حتی علاقه نداشتم که به آن فکر کنم.» نهایتاً او ریاضی را یک ماجراجویی دید: «مانند این است که در یک جنگل گم شده باشید و تلاش کنید که تمام دانشی را که در اختیار دارید جمع کرده و ترفندی را به کار گیرید و با کمک کمی شانس، ممکن است راهی بیابید.»

حل‌کنندگان مسئلهٔ موفق، توانایی بیشتری در تشخیص ساختارهای عمیق یک مسئله پیش از رسیدن به یک استراتژی دارند.