بریدههایی از کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
۲٫۵
(۱۴)
دلم میخواد از خانم ماهانی تشکر کنم. واسه اینکه این رو بهم یاد داد. واسه اینکه سعی کرد علم رو با شوخی یادمون بده نه فقط خطکشیشده و بیخودی.
zohreh
فکرکردن به آیندهای که هنوز کامل به اون نرسیدی لذتبخشه.
zohreh
زمان میگذره. این قانونه. فرقی نمیکنه چه اتفاقی میافته، فرقی نمیکنه احساس کنی چقدر همهچی توی زندگیت توی یه لحظه از بین رفته، زمان میگذره.
zohreh
سعی میکنم خیلی توی وضعیت مالی خانوادهم دقیق نشم چون اگه این کار رو بکنم، کاملاً مشخصه که طلاق پدر و مادر دلیل اصلی تمام مشکلات مالی خانوادهست و با دونستنش هیچ کاری نمیتونم بکنم. ولی من از اعداد و ارقام سر در میآرم.
zohreh
تنها چیزی که درموردش گناهکاره عشق بیشازحده.
zohreh
فکر میکنم همهچی تغییر میکنه. این تنها چیزیه که ثابته. ما همه بزرگ میشیم. تقریباً همهمون.
zohreh
«من تفریحی کار میکنم. میخواستم دوربین رو بردارم و عکس بگیرم تا از طرف من یا هرچیز دیگهای حرف بزنه. از مردم که عکس میگیرم، میدونی، اونها من رو نمیبینن. اینطوری عکسهای جالبی میشه.»
zohreh
حتی اونموقعهایی که با سادی میدویدم، همیشه از این کار متنفر بودم. من از همهٔ جنبههای دویدن متنفر بودم: عرقکردن، صدای نفسنفسزدن بعد از دویدن، مزهٔ عجیب و غریب توی دهنم، درد ساق پای بعدش. اگه میشد، یه قانون درست میکردم که کلاً ورزش جسمانی منحل بشه.
zohreh
مردم زندگی خودشون رو میکنن.
حتی اگه ما نتونیم زندگی خودمون رو بکنیم.
zohreh
«کتاب جالبیه. نشون میده اعتقاد به دین و اعتقاد به علم اساساً یکیه. ما یه چیزایی رو باور داریم، حتی وقتی نمیتونیم اثباتشون کنیم، حتی وقتی نمیتونیم ببینیمشون.»
zohreh
باوجوداینکه توی ریاضی خیلی خوبم ولی توی شطرنج خیلی خوب نیستم. من دوراندیشی ندارم؛ نمیتونم پیشبینی کنم انتخاب بعدی و حرکت بعدی بازیکن مقابل چیه. من فقط مُهرههای روبهروم رو میبینم و متقابلاً حرکت میکنم.
zohreh
«بخشش یه شگرد و ترفنده، الکسیس، چون درنهایت بیشتر به خود تو مربوط میشه تا به شخصی که بخشیدیش.»
zohreh
«همون طور که قدیمیها گفتن کینه و رنجش مثل این میمونه که خودمون سم بخوریم و انتظار داشته باشیم یکی دیگه بمیره.»
zohreh
«جالبه که به ما نشون میده بدن ما چطوری از ذهنمون جدا میشه. گرگور یه حشرهست، ولی همیشه موفق شده اون بخش انسانیت خودش رو حفظ کنه، باوجود اینکه همه از اون حشره نفرت دارن ولی هنوز از درون انسانه.»
zohreh
من باید با این واقعیت زندگی کنم که، علیرغم نیت خوبی که دارم، همهچی رو بدتر میکنم.
zohreh
همیشه از دویدن متنفر بودم. وحشتناکه که خودت ورزش دویدن رو انتخاب کنی. شکنجهٔ غرق مصنوعی از دویدن بهتره.
zohreh
«اونهایی که دوستشون داریم واقعاً نمیرن و ما رو ترک نمیکنن. این رو نفهمیدی؟»
zohreh
سیودو ساله که با مردی ازدواج کردهم و توی تمام این مدت، هر روز احساس نکردم عاشقشم و عشقی شبیه به عشقهای رمانتیک توی داستانهای عاشقانه نداشتم ولی دوستش داشتم و دارم. عشقورزیدن انتخابیه که خودم کردم. یه فعله. و دلیلش اینه که بهش باور دارم، چون عشق میورزم پس عشق واقعیت داره. عشق واسه من یه چیز خیلی واقعیه.
zohreh
«شاید حق با تو باشه، و چیزی که ما عشق احساسش میکنیم چیزی بیشتر از ترکیبات شیمیایی توی بدنمون نباشه. ولی اگه باور داشته باشیم که عشق نیروی قدرتمندیه که ما رو به هم متصل میکنه، و اگه این باور واسهمون توی این دنیای پرآشوب باعث شادی و ثبات بشه، اونوقت چه ضرری داره؟»
zohreh
وقتی چیزی رو باور میکنیم، چیزی که انتخاب میکنیم تا باورش کنیم، اون باور واقعیه؟ اون چیز واسهمون تبدیل میشه به واقعیت.
zohreh
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان