بریدههایی از کتاب آخرین باری که می گوییم خداحافظ
۲٫۵
(۱۴)
به برادرت کمک کن قایقش را از آب بگذراند، قایق خودت نیز به ساحل خواهد رسید.
ـ ضربالمثل هندی
zohreh
وقتی بچه بودم و کابوس میدیدم، گاهیوقتها میاومد توی تختخواب کنارم میخوابید و بقیهٔ شب رو پیشم میموند، بدنش اونقدر گرم و نرم و امن یود که کابوسها هیچوقت دوباره برنمیگشتن. بعدش، وقتی پدرم ترکش کرد، بقیهٔ اون تابستون وحشتناک رو توی تخت مامان میخوابیدم چون نمیتونست توی رختخواب خودش تنهایی بدون پدر بخوابه.
zohreh
«شبیه معادلهٔ اویلر شدی.»
معنیش برای خرخونها اینه: معادلهای که کاملترین فرمول ممکن رو داره. ساده ولی زیبا. خوشگل.
zohreh
میخوام بدونی که لحظاتی که با تو بودم مدت کوتاهی احساس میکردم واقعاً زندهام. احساس میکردم آدم خاصیام.
zohreh
«میدونی درمورد مرگ پدرم بیشتر از همه چی رو یادم میآد؟ اینکه مردم همهش میگفتن درست میشه، این رو بارهاوبارها بهم میگفتن مثلاً میگفتن نگران نباش، دختر کوچولو، همهچی درست میشه، چون باید قاعدهٔ کلی مسخرهٔ دنیا جور در بیاد، بدون اینکه توجه کنن چه اتفاقی میافته، مهم نیست چی باشه، همهچی درنهایت درست میشه.»
zohreh
من به عشق اعتقاد ندارم، به بیولوژی اعتقاد دارم.
zohreh
«یعنی ما از نظر بیولوژیکی طوری طراحی نشدیم که تکزوجی باشیم و فقط با یه نفر باشیم. اگه قرار باشه اسپرمهامون باهم در رقابت باشن نمیشه.»
zohreh
فکر میکنم این خیلی حرف تکراری باشه ولی هیچوقت نمیدونیم آخرین بار کِیه. آخرین باری که کسی رو بغل میکنی. آخرین باری که کسی رو میبوسی. آخرین باری که میگی خداحافظ.
zohreh
جالبه که چطوری بعضیوقتها اتفاقات بدیهی رو که داره میافته نمیبینی. فکر میکنی میدونی زندگی برای تو چی در نظر داره. تو فکر میکنی آمادهای. فکر میکنی میتونی از پسش بربیای. و بعدش... بووم، مثل یه صاعقه، یه چیزی از ناکجا میآد بیرون و یقهت رو میگیره وقتی که انتظارش رو نداری.
zohreh
«تو میدونی من به چی فکر میکردم؟ فکر میکردم این یه دروغ چِرته. هیچچی درست نمیشه. هیچوقت هیچوقت درست نمیشه. پس دیگه این مزخرفات رو به من نگین.»
zohreh
اگه مرتب یه چیزی رو تکرار کنی اون چیز معنی خودش رو از دست میده، نمیده؟ ولی حالا میفهمم. اگه اتفاق پیشبینیناپذیری بیفته: تصادف اتومبیل، حملهٔ قلبی، هرچی، اونوقت حداقل میدونی آخرین کلمههایی که گفتی چیز مثبتی بوده. توی این کار یه نوع امنیت وجود داره. آرامش.
zohreh
چطور میشه یه چیزایی مثل دیوونگی و بیعقلی توی دنیایی وجود داشته باشه که خود اون دنیا از نظر عقلی و منطقی جور در نمیآد؟
zohreh
«اگه یه روز ناپدید بشم، واقعاً ناپدید بشم و هیچوقت برنگردم، حتی کسی متوجه نمیشه.»
zohreh
دورتادورمون رو مرگ گرفته، هرجا که نگاه میکنیم. ۱.۸ نفر در هر ثانیه خودشون رو میکُشن.
فقط توجه نمیکنیم. تا وقتی خودمون همون کار رو میکنیم.
zohreh
مُردن
یک هنر است، مانند هرچیز دیگری.
من این کار را به طرز فوقالعادهای خوب انجام میدهم.
این کار را انجام میدهم چون احساس درد و بدبختی میکنم.
این کار را انجام میدهم چون احساس میکنم واقعی است.
zohreh
یادمه فکر میکردم که چرا؟ اگه خدا اینقدر خوبه، چرا این دختر رو، قبل از اینکه حتی فرصتی واسه زندگی پیدا کنه، بُرد؟
منطقی نبود.
هنوز هم نیست.
zohreh
این بدترین احساسه که تجربهٔ مرگ یه نفر و اتفاقی که قبلاً تجربه کردی دوباره پیش بیاد.
zohreh
آیهٔ کتاب مقدس، رومیان فصل ۸:۳۸ و ۳۹: زیرا یقین میدانم که نه موت و نه حیات و نه فرشتگان و نه رؤسا و نه قدرتها و نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده و نه بلندی و نه پستی و نه هیچ مخلوق دیگر قدرت خواهد داشت که ما را از محبّت خدا که در سرور ما، عیسی مسیح، است جدا سازد.
zohreh
«نگران من نباش، لِکسی. خوب میشم. من نمیتونم خوشحال باشم، نمیتونم؛ ولی خوب میشم.»
zohreh
استفاده از کلمهها واقعاً هیچوقت هنر من نبودهن.
zohreh
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان