یکی از بزرگترین مهارتهای بشر توانایی او در بزرگکردن مسائل و افراط است.
نوا
غرش صدای فیورر از رادیوهای آلمان پخش میشد: ما تسلیم نمیشویم. ما از پای نمینشینیم. پیروزی از آن ماست. زمان ما فرا رسیده است.
حملهٔ آلمان به لهستان شروع شده بود و مردم همهجا جمع میشدند و به اخبارِ جنگ گوش میدادند. خیابان مونیخ هم مثل همهٔ خیابانهای آلمان لبریز از جنگ بود. بو و صدای آن. چند روز قبل از آن، جیرهبندی با یک نوشته روی دیوار اعلام شده بود و حالا رسماً شروع شده بود. انگلستان و فرانسه علیه آلمان اعلامِ جنگ کردند. اگر بخواهم با دزدیدن جملهای از هانس هوبرمن وصفش کنم:
قسمت جالب ماجرا شروع شده بود.
کاربر ۷۵۴۲۱۲۶
آخرین انسان غریبه، صفحهٔ ۳۸
همهجای خیابانهای شهر پر از آدم بود ولی حتی اگر خیابان
خالی بود هم غریبه نمیتوانست تنهاتر از حالا باشد.
nazi_sfy
اگر امشب او را بکشند، حداقل زنده میمیرد.
nazi_sfy
میگویند جنگ بهترین دوست مرگ است ولی من باید این ماجرا را از نقطه نظر دیگری برای شما به تصویر بکشم. از نظر من جنگ مثل رئیس جدیدی است که توقعات ناممکن دارد. بالای سرتان میایستد و فقط بیوقفه یک چیز را تکرار میکند: «یالا دیگه، تمومش کن، تمومش کن.» پس تو بیشتر کار میکنی. کار را به انجام میرسانی. ولی آن رئیس از تو تشکر نمیکند، بلکه توقعش بیشتر میشود.
نوا
هر فرصتی باعث بهوجودآمدن فرصتهای بعدی میشود، همانطور که خطرکردن باعث بهوجودآمدن ریسکهای بعدی میشود، و زندگی هم زندگی بهدنبال دارد و مرگ هم زمینهٔ مرگهای بعدی است.
نوا
مردم بیبضاعت سعی میکنند همیشه در حرکت باشند، انگار جابهجاشدن دردی را درمان میکند. سعی میکنند این حقیقت را نادیده بگیرند که همیشه نسخهٔ جدیدی از همان دردهای قدیمی در انتهای هر سفر انتظارشان را میکشد.
فرزانه