بریدههایی از کتاب موهبت کامل نبودن
۳٫۵
(۲۲۴)
احساس گناه = من کار بدی انجام دادهام.
احساس شرم = من بد هستم.
شرم هویت و کیستیِ ما را زیر سؤال میبرد اما احساس گناه رفتارمان را. وقتی کاری برخلاف معیارهای ایدهآل خود انجام میدهیم یا در انجام کاری تعلل میورزیم احساس گناه میکنیم. این احساس آزاردهنده اما مفید است چرا که باعث میشود برای کار خود عذرخواهی کنیم، برای جبران آن اقدام کنیم یا رفتار خود را تغییر دهیم، از این جهت احساس گناه مانند محرک عمل میکند. احساس گناه به اندازه احساس شرم نیرومند است اما تأثیر آن اغلب مثبت است، حال آنکه شرم نیرویی مخرب دارد. درواقع تحقیق من نشان میدهد که احساس شرم باور به تغییر و بهتر شدن را بهتدریج از بین میبرد.
فاطمه
وقتی درباره شرم حرف میزنیم، قدرتش را از دست میدهد. به این ترتیب لازم است داستان خود را طرح کنیم تا شرم آن از بین برود و البته برای طرح داستان لازم است تابآوری خود را بالا ببریم.
فاطمه
اولین نکتهای که لازم است درباره شرم بدانیم این است که هرچه کمتر درباره آن حرف بزنیم، بیشتر بر ما غلبه میکند.
با وجود شرم لازم میآید که خود را از سلطه سه عامل خارج کنیم: مخفیکاری، سکوت و پیشداوری. وقتی رویدادی خجلکننده رخ میدهد و ما آن را در نهانخانه وجود خود پنهان میکنیم، در درونمان میجوشد و رشد میکند و ما را تحلیل میبرد. باید تجربه خود را با کسی در میان بگذاریم. احساس شرم در برخورد با آدمها پیش میآید و در بین آدمها باید ترمیم شود. اگر کسی درخور آن باشد که داستان خود را برایش بازگو کنیم، باید که چنین کنیم.
فاطمه
واقعیت این است که فرهنگ ما، فرهنگ عیبجویی و تعیین مقصر است. همواره درصدد هستیم که ببینیم چه کسی اشتباه میکند و چگونه تاوان آن را میپردازد. پیوسته در زندگی شخصی، اجتماعی و سیاسی خود جاروجنجال به پا میکنیم و انگشت اشاره خود را به سوی شخص خاطی میگیریم، اما بهندرت از دیگران میخواهیم که مسئول و پاسخ گوی رفتارشان باشند. مگر میتوان چنین کرد؟ شکایتهای بیامان چنان ما را خسته کرده است که نمیتوانیم برای تخطی از حدود، عواقب معقول بیندیشیم و پیاده کنیم. نقض حدود، تعیین مقصر، خستگی و مشغله چنان الگویی در ما شکل داده است که اسیر خشمی ظاهرا موجه شدهایم و از شفقتورزی فاصله گرفتهایم.
آیا بهتر نیست که مهربانتر اما قاطعتر باشیم؟
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
چادرون آنجا که درباره تمایل ما به محافظت از خود بحث میکند، به ما میآموزد که وقتی خود را (برای محافظت) از دیگران جدا میکنیم، با خود صادق باشیم و خود را ببخشیم: «برای ایجاد و پرورش شفقت به تمام تجربههای[ خوب و بد ]خود متوسل میشویم، به رنجها، همدلیها و همینطور سنگدلیها و وحشتهایمان. باید هم چنین باشد. شفقت ارتباط بین مجروح و تیمارگر نیست، بلکه بین دو انسان است که در ویژگیهای انسانی با هم برابرند. فقط زمانی میتوانیم به قلمرو تاریک دیگران قدم بگذاریم که با تاریکی وجود خود آشنا باشیم. زمانی شفقت شکل واقعی به خود میگیرد که جنبههای مشترک انسانیت خود با دیگران را بشناسیم.»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
درست است که برای زندگی باتماموجود، درک و شناخت هرچه بیشتر خود مهم است، اما مهمتر از آن این است که خود را دوست داشته باشیم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اصولاً ما، مردم مضطربی هستیم و تحمل اندکی در مقابل آسیبپذیری داریم. اضطراب و ترس ما، خود را با احساس «فقدان» نشان میدهد. با خود میاندیشیم:
نمیخواهم این شادی را تجربه کنم، چون میدانم زودگذر است.
اگر شاکر بودنم را تصدیق کنم، فاجعهای دیگر از راه میرسد.
نه این شادی را میخواهم و نه تجربه فقدانی دیگر را.
so
شرم، عدسی دوربین را در حالت بزرگنمایی قرار میدهد. وقتی احساس شرم میکنیم، کانون دوربین بر خود ناقصمان ــ خودی که تنها و گرفتار است ــ تمرکز میکند.
کاربر ۴۴۷۰۴۸۴
هرگاه کمالگراییام گل میکند و میخواهم همه چیز را تحتکنترل داشته باشم این بیت از شعر لئونارد کوهن را به یاد میآورم: «هر چیزی تَرَک و شکافی دارد و از همینجاست که نور به درون رخنه میکند.»
کاربر ۴۴۷۰۴۸۴
البته من با هر دو موافقم. دوست داشتن و پذیرفتن خود، ثمره نهایی شجاعت است.
naghme
یدارد که شخص بهتری باشم و روی عشق به خود و خودپذیریام کار کنم. با این حال اذعان میکنم که دوست داشتن دخترانم خیلی آسانتر است...
naghme
یک بار در یک مصاحبه رادیویی از من سؤال شد: «آیا میشود به کسی که دوستش داریم خیانت یا بدرفتاری کنیم؟»
در جواب گفتم: «نمیدانم آیا میشود به کسی که دوستش داریم خیانت کنیم یا نامهربان باشیم، اما میدانم که وقتی به کسی خیانت میکنیم یا نسبت به او رفتاری ظالمانه در پیش میگیریم، عشقورزی را تمرین نمیکنیم. خود من شخصا، کسی را نمیخواهم که به من اظهار عشق کند، بلکه کسی را میخواهم که در ارتباط با من هر روز عشق ورزی را تمرین کند.»
naghme
با توجه به سختگیریهایی که اغلب ما نسبت به خود داریم، مهرورزی به خود کاری بس دشوار است. مثلاً خود من گاه طوری با خود حرف میزنم که حتی در خیال هم اینطور با دیگران حرف نمیزنم: وای خدای من، عجب آدم احمقی هستم، یک کودن به تمام معنا. همانطور که به زبان آوردن این عبارات به شخص مورد علاقهمان، برخلاف شفقت است، گفتن آنها به خود نیز عشق به خود را دچار آسیب جدی میکند.
naghme
احساس تعلق ما هرگز نمیتواند چیزی بیش از میزان پذیرش خودمان باشد.
naghme
کمالگرایی تفکری خودویرانگر و اعتیارآور است که این عقیده را در ما زنده نگه میدارد: اگر کامل و بینقص بهنظر برسم، اگر زندگی بینقصی داشته باشم و هر کاری را در حد کمال انجام دهم، میتوانم از احساس آزاردهنده شرم، قضاوت و انتقاد دور بمانم یا آنها را به حداقل برسانم.
Shadmand
کمالگرایی باعث میشود که هیجانهای دردناک را شدیدتر تجربه کنیم و اغلب این کار به سرزنش خود منجر میشود؛ تقصیر خودم است، اگر به اندازه کافی خوب بودم این احساس را نداشتم.
so
کمالگرایی تفکری خودویرانگر و اعتیارآور است که این عقیده را در ما زنده نگه میدارد: اگر کامل و بینقص بهنظر برسم، اگر زندگی بینقصی داشته باشم و هر کاری را در حد کمال انجام دهم، میتوانم از احساس آزاردهنده شرم، قضاوت و انتقاد دور بمانم یا آنها را به حداقل برسانم.
so
شبهنگام که به رختخواب میرویم با خود بگوییم: بله، من ناقص، آسیبپذیر و گاه نگران هستم، اما هیچیک از اینها این حقیقت را تغییر نمیدهند که من شجاع هم هستم و ارزش آن را دارم که عشق و احساس تعلق را تجربه کنم.
Mohammad Mahdi Barati
به عنوان یک معلم باتجربه و رهبر گروه میدانستم چگونه با چنین موقعیتهایی کنار بیایم و در این مورد مشکلی هم نداشتم: یا باید او را نادیده میگرفتم و یا با اعلام یک تنفس کوتاه، در یک گفتوگوی خصوصی او را متوجه رفتار نامناسبش میکردم. اما در آن شرایط چنان خود را باخته بودم که بدترین کارِ ممکن را انجام دادم: سعی کردم او را تحت تأثیر قرار دهم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
درهرصورت من کافی هستم. یعنی اینکه شبهنگام که به رختخواب میرویم با خود بگوییم: بله، من ناقص، آسیبپذیر و گاه نگران هستم، اما هیچیک از اینها این حقیقت را تغییر نمیدهند که من شجاع هم هستم و ارزش آن را دارم که عشق و احساس تعلق را تجربه کنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
۵۷,۶۰۰۱۰%
تومان