بریدههایی از کتاب موهبت کامل نبودن
۳٫۵
(۲۲۴)
اگر بخواهم احساس تعلق حقیقی را تجربه کنم، باید خود واقعیام را بروز دهم و این کار ممکن نمیشود مگر آنکه عشق به خود را تمرین کنم. البته قبلاً برعکس فکر میکردم: «باید برای همرنگی با دیگران هر کاری میتوانم انجام دهم، بعد احساس میکنم مورد پذیرش قرار گرفتهام و این باعث میشود خود را بیشتر دوست داشته باشم (حالا حتی فکر کردن به این، که چطور این همه سال را با این اعتقاد سر کردم، مرا ملول میسازد. تعجبی ندارد که قبلاً همیشه احساس ملالت میکردم!)».
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اگر بخواهیم روحیه مقاومت را در خود پرورش دهیم و در دام مقایسه زندگی خود با تصویرهای ساختگی نیفتیم، باید آنچه را میبینیم با واقعیت تطبیق دهیم. باید بتوانیم این پرسشها را مطرح کنیم و به آنها پاسخ دهیم:
۱. آیا آنچه را میبینم واقعی است؟ آیا این تصاویر، زندگی واقعی را نمایش میدهند یا زندگی خیالی را؟
۲. آیا این تصاویر، زندگی واقعی و اصیل را نشان میدهند، یا میخواهند زندگی، بدن، خانواده و روابط من را تبدیل به یک شیء و وسیله کنند؟
۳. چه کسی از تماشای عکسها و احساس بد من راجع به خودم، سود میبرد؟
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
ما فرزندانی تربیت میکنیم که شکست را تاب نمیآورند و بهشدت احساس استحقاق میکنند. استحقاق به این معنی که «این حق من است چون آن را میخواهم» و عاملیت به این معنی که «میدانم که میتوانم این کار را انجام دهم» . ترکیب ترس از شکست، استحقاق و فشار کار نسخهای است که ناامیدی و تردید به خود را تضمین میکند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
الگوی تفکر امیدوارانه زمانی در ما شکل میگیرد که بدانیم کسب بعضی از خواستهها مستلزم صرف زمان و سختکوشی است، بیآنکه لذتی در کار باشد. درعینحال این نکته هم شایان توجه است که اگر کسب هدفی آسان، سریع و توأم با لذت باشد دلیل بر این نیست که بیارزشتر از هدف دشوار است. برای کسب و پرورش امیدواری باید انعطافپذیر باشیم و استقامت نشان دهیم. تمام اهداف در یک رتبه قرار ندارند. محور امیدواری همانا تحمل شکست، عزم و اراده و باور به خود است.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
امیدواری ترکیبی از هدفگذاری، استقامت و پیگیری و باور به توانمندیهای خود است.
نکته تکمیلی درباره امیدواری این است که این ویژگی اکتسابی است! اسنایدر معتقد است که ما تفکر هدفمند و امیدوارانه را در ارتباط با دیگران یاد میگیریم. کودکان معمولاً امیدواری را از والدینشان میآموزند. اسنایدر میگوید برای آنکه کودکان امیدواری را بیاموزند نیاز به روابطی دارند که حدومرزهای آن مشخص باشد، از آنها حمایت کند و با ثبات باشد.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
هسته اصلی کمالگرایی تلاش برای کسب تأیید و پذیرش دیگران است. اکثر کمالگرایان افرادی هستند که بیشتر برای عملکرد و پیشرفتهای خود (مانند نمره، مَنِش، قانونمندی، راضی نگاه داشتن دیگران، مشکل ظاهری و امور ورزشی) مورد تمجید قرار گرفتهاند. کمالگرایان در مقطعی از زندگی خود این طرز فکر خطرناک و فرساینده را یاد میگیرند: من یعنی موفقیتهای من، کارهای بزرگ من و اینکه چقدر خوب آنها را انجام میدهم. راضی نگه داشتن، کار بزرگ یا دشوار را انجام دادن، کامل و بینقص بودن، تلاش سالم خود فرد را هدف قرار میدهد: چطور میتوانم رشد کنم؟ اما نگاه کمالگرایی به دیگران است: آنها چه فکری خواهند کرد؟
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
تعریف من:
اصالت یعنی تمرین همه روزه این موضوع که خودِ آرمانی (آنچه فکر میکنیم باید باشیم) را کنار بگذاریم و خود را آنطور که هستیم بپذیریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
فکر اینکه میتوانیم اصالت را بهعنوان شیوه زندگی خود برگزینیم، اکثر ما را امیدوار و درعینحال خسته میسازد. امیدوار از این جهت که واقعی بودن، یک ارزش است. اکثر ما جذب آدمهای صمیمی، معمولی و صادق میشویم و دوست داریم خود نیز در زندگی اینگونه باشیم، اما خسته میشویم چون حتی بدون تأمل زیاد هم میدانیم که حفظ اصالت در فرهنگی که همه چیز (از وزن گرفته تا شکل ظاهری خانهمان) را به ما دیکته میکند، اقدامی بهغایت سنگین و دشوار است.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
شرم علائم فراوانی دارد. افردی که از تابآوری بالا در مقابل شرم برخوردارند میدانند چه زمانی شرم به سراغ آنها میآید. یک راه دانستن آن، آگاهی از علائم فیزیکی شرم است. مثلاً من میدانم وقتی دچار شرم میشوم احساس بیکفایتی بدنم را گرم میکند، صورتم داغ میشود، قلبم بهشدت میزند، دهانم خشک میشود، عرق میکنم و احساس میکنم زمان دیر میگذرد. برای واکنش آگاهانه نسبت به شرم هرکس باید
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
دانشجو با شهامت پرسید: «شما میگویید احساس شرمتان ناشی از این بود که احساس میکردید از مهارت عکاسی شما انتقاد شده است، اما واقعا این ضعف بود که باعث خجالت شما شد؟ میخواهم بگویم که آیا احساس شرم به خاطر انتقاد از عکاسی شما بود یا به خاطر اینکه خود را در معرض ارتباط و موضع آسیبپذیری قرار داده بودید؟ آیا اگر خود را در معرض ارتباط قرار نمیدادید باز این اتفاق میافتاد؟»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
وقتی سراپای وجودمان را شرم یا ترس از شرم فرا میگیرد بیشتر احتمال دارد که به زیان خود رفتار کنیم، دیگران را مورد حمله قرار دهیم یا شرمنده سازیم. در واقع شرم با خشونت، پرخاشگری، افسردگی، اعتیاد، اختلالهای خوردن و قلدری ارتباط دارد.
کودکانی که گفتوگوی درونی آنها براساس شرم (من بد هستم) است، در مقایسه با کودکانی که گفتوگوی درونیشان بر مبنای احساس گناه است (من کار بدی انجام دادهام) بیشتر با احساس بیارزشی و بیزاری از خود دست به گریبانند. استفاده از شرم برای تربیت کودکان، به آنها میآموزد که اساسا شایسته عشق و محبت نیستند.
«اگر حکیمی، اول خودت را درمان کن!»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
احساس گناه = من کار بدی انجام دادهام.
احساس شرم = من بد هستم.
شرم هویت و کیستیِ ما را زیر سؤال میبرد اما احساس گناه رفتارمان را. وقتی کاری برخلاف معیارهای ایدهآل خود انجام میدهیم یا در انجام کاری تعلل میورزیم احساس گناه میکنیم. این احساس آزاردهنده اما مفید است چرا که باعث میشود برای کار خود عذرخواهی کنیم، برای جبران آن اقدام کنیم یا رفتار خود را تغییر دهیم، از این جهت احساس گناه مانند محرک عمل میکند. احساس گناه به اندازه احساس شرم نیرومند است اما تأثیر آن اغلب مثبت است، حال آنکه شرم نیرویی مخرب دارد. درواقع تحقیق من نشان میدهد که احساس شرم باور به تغییر و بهتر شدن را بهتدریج از بین میبرد.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
با وجود شرم لازم میآید که خود را از سلطه سه عامل خارج کنیم: مخفیکاری، سکوت و پیشداوری. وقتی رویدادی خجلکننده رخ میدهد و ما آن را در نهانخانه وجود خود پنهان میکنیم، در درونمان میجوشد و رشد میکند و ما را تحلیل میبرد. باید تجربه خود را با کسی در میان بگذاریم. احساس شرم در برخورد با آدمها پیش میآید و در بین آدمها باید ترمیم شود. اگر کسی درخور آن باشد که داستان خود را برایش بازگو کنیم، باید که چنین کنیم. وقتی درباره شرم حرف میزنیم، قدرتش را از دست میدهد. به این ترتیب لازم است داستان خود را طرح کنیم تا شرم آن از بین برود و البته برای طرح داستان لازم است تابآوری خود را بالا ببریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
برای همه راحت نیست که داستان گرفتاریهای خود را بپذیرند و اگر سخت تلاش کنیم که از بیرون همه چیز «روبهراه» بهنظر برسد، هنگامی که مجبور شویم راست بگوییم شرایط سختی را تحمل خواهیم کرد. به همین دلیل است که شرم با کمالگرایی همخوانی دارد و خیلی راحت ما را ساکت و خاموش نگه میدارد.
نگرانی دیگر ما این است که با پذیرش و نقل داستان خود، مجبور شویم فشار زیادی را تحمل کنیم. ترس واقعی ما این است که تعریف دیگران از ما، بر اساس تجربهای از تراشهای ناچیز از ما باشد.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
احساس شرم ما را متقاعد میکند که پذیرش داستان زندگیمان باعث میشود در نظر دیگران کوچک و بیاهمیت تلقی شویم و بهاینترتیب احساس ارزشمندی را کنار میزند. میترسیم اگر دیگران با هویت ما آشنا شوند، یعنی اینکه بدانند از کجا آمدهایم، چه عقایدی داریم، با چه مشکلاتی دست به گریبانیم و یا حتی چه نقاط قوتی داریم، ما را دوست نداشته باشند. شاید باور نکنید اما گاه پذیرش نقاط قوتمان هم مانند پذیرش نقاط ضعفمان دشوار است.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
ما بهشدت دیگران را دوست داریم و شاید فکر کنیم این علاقه بیش از عشق به خودمان است، اما این علاقه شدید ناگزیر ما را به اعماق وجودمان میبرد تا بتوانیم شفقت به خود را یاد بگیریم.
البته من با هر دو موافقم. دوست داشتن و پذیرفتن خود، ثمره نهایی شجاعت است. در جامعهای که میگوید: «خود را آخر از همه حساب کن»، عشق به خود و خودپذیری، ایدهای نسبتا انقلابیای است.
اگر بخواهیم در این انقلاب شرکت کنیم باید به شناخت تفصیلی عشق و تعلق بپردازیم. باید بدانیم کی و چرا، بهجای ادعای واقعی احساس ارزشمندی، با شیوههای نادرست درصدد کسب آن هستیم. علاوه بر این باید با موانع آن نیز آشنا شویم. در تمام سفرها، موانع راه بسیارند و سفر زندگی باتماموجود نیز از این قاعده مستثنا نیست
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
به خود عشق ورزیدن، یعنی یاد بگیریم که چگونه به خود اعتماد کنیم، چگونه به خود احترام بگذاریم و چگونه نسبت به خود مهربان باشیم. با توجه به سختگیریهایی که اغلب ما نسبت به خود داریم، مهرورزی به خود کاری بس دشوار است. مثلاً خود من گاه طوری با خود حرف میزنم که حتی در خیال هم اینطور با دیگران حرف نمیزنم: وای خدای من، عجب آدم احمقی هستم، یک کودن به تمام معنا. همانطور که به زبان آوردن این عبارات به شخص مورد علاقهمان، برخلاف شفقت است، گفتن آنها به خود نیز عشق به خود را دچار آسیب جدی میکند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
عشق کالایی نیست که مورد بدهبستان قرار گیرد؛ عشق چیزی است که باید برای رشد و پرورش آن بکوشیم. عشق پیوندی است که تنها زمانی بین دو فرد میروید که هر دو آن را داشته باشند. ما همانقدر میتوانیم به دیگران عشق بورزیم که به خود عشق میورزیم.
شرمنده ساختن، سرزنش کردن، بیاحترامی، خیانت و مضایقه کردن محبت، ریشه عشق را میخشکاند. عشق فقط زمانی میتواند این ضربهها را تاب آورد که بهندرت روی دهند، وجودشان تصدیق شود و التیام پیدا کنند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
زمانی عشق را در خود پرورش میدهیم که اجازه دهیم نقاطقوت و ضعفمان رو شوند و پیوند معنویِ برخاسته از این پیشکش را با اعتماد، احترام، مهربانی و محبت پاس بداریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
بزرگترین چالشی که در مقابل اکثر ما قرار دارد این است که باور کنیم هماکنون و در همین لحظه هم ارزشمندیم. احساس ارزشمندی شرط یا پیشنیازی ندارد. بسیاری از ما دانسته و ندانسته برای احساس ارزشمندی خود شرط میگذاریم:
اگر ده کیلو وزن کم کنم، آدم باارزشی میشوم.
اگر باردار شوم، احساس ارزشمندی میکنم.
اگر همه فکر کنند من پدر/ مادر خوبی هستم، احساس ارزش میکنم.
اگر بتوانم با فروش آثار هنریام، امرار معاش کنم، ارزشمند خواهم بود.
اگر زندگی خانوادگیام را حفظ کنم، آدم باارزشی هستم.
وقتی احساس ارزش میکنم که بالأخره والدینم مرا تأیید کنند.
زمانی احساس ارزش میکنم که تمام این کار را خودم انجام بدهم و ظاهرا هم معلوم نباشد زیاد تلاش کردهام.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
۵۷,۶۰۰۱۰%
تومان