بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب موهبت کامل‌ نبودن | صفحه ۲۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب موهبت کامل‌ نبودن

بریده‌هایی از کتاب موهبت کامل‌ نبودن

نویسنده:برنه براون
امتیاز:
۳.۵از ۲۲۴ رأی
۳٫۵
(۲۲۴)
«من خلاقیت ندارم» سخن بی‌ثمری است. این‌طور نیست که یک عده از آدم‌ها خلاق باشند و عده‌ای دیگر نباشند، صحیح‌تر این است که بگوییم عده‌ای از خلاقیت خود استفاده می‌کنند و عده‌ای نمی‌کنند. خلاقیتی که بلااستفاده می‌ماند هرگز از بین نمی‌رود. خلاقیتی که در درون ماست، یا ابراز می‌شود یا تا هنگام مرگ به دست فراموشی سپرده می‌شود یا به واسطه ترس و نارضایتی خاموش می‌شود.
سارا
شفقت به خود سه مؤلفه دارد: مهربانی به خود، انسانیت مشترک و ذهن‌آگاهی. مهربانی به خود: یعنی هنگامی که رنج می‌بریم، شکست می‌خوریم یا احساس کافی نبودن می‌کنیم، به‌جای آنکه رنج خود را نادیده بگیریم یا خود را با انتقاد تازیانه بزنیم، نسبت به خود صمیمی باشیم و خود را درک کنیم. انسانیت مشترک: یعنی اینکه بدانیم رنج کشیدن و احساس نقص تجربه‌ای است که همه انسان‌ها با آن روبه‌رو می‌شوند و تنها برای «من» اتفاق نمی‌افتد. ذهن‌آگاهی: یعنی میانه‌روی و اعتدال در برخورد با هیجان‌های منفی، طوری که نه لازم باشد احساسات خود را سرکوب کنیم و نه در برچسب زدن به آن اغراق نماییم. نمی‌توان درد خود را نادیده گرفت و درعین‌حال نسبت به خود شفقت‌ورزید. ذهن‌آگاهی مستلزم آن است که افکار و احساسات خود را آن‌قدر بزرگ نکنیم که جنبه منفی آن بر ما غالب شود.
سارا
مصاحبه با افراد مختلفی که اصیل بودن را محور زندگی خود قرار داده بودند، نشان داد که آن‌ها در زمینه کمال‌گرایی مشترکات زیادی با هم داشتند. اول اینکه آن‌ها با صداقت و بدون ترس یا خجالت درباره کامل نبودن و کاستی‌های خود حرف می‌زدند. دوم اینکه درباره خود یا دیگران سریع قضاوت نمی‌کردند. گویی شعار آن‌ها در عمل این بود که «همه ما نهایت تلاش خود را می‌کنیم» .
سارا
کمال‌گرایی به افسردگی، اضطراب و اعتیاد ختم می‌شود و زندگی را فلج می‌کند. فلج شدن زندگی یعنی اینکه به‌خاطر ترس از ناقص به‌نظر رسیدن، هیچ‌یک از جنبه‌های وجودی یا زندگی خود را رو نکنیم و به سبب آن فرصت‌ها را از دست بدهیم. فلج شدن یعنی دنبال نکردن رؤیاها به‌خاطر ترس عمیق از اینکه مبادا شکست بخوریم، مرتکب اشتباه شویم و دیگران را ناامید کنیم، وقتی کمال‌گرا هستیم از خطرپذیری می‌ترسیم، چون احساسِ ارزشمندیِ ما را تهدید می‌کند.
سارا
«هرجا کمال‌گرایی باشد، شرم در کمین نشسته است. در واقع شرم زادگاه کمال گرایی است.»
سارا
وقتی در موقعیتی قرار می‌گیرم که احساس آسیب‌پذیری و ضعف می‌کنم، سعی می‌کنم اولویت اولم را اصالت قرار دهم. وقتی اصیل بودن را هدف قرار می‌دهم و برای تحقق آن کار می‌کنم، هرگز پشیمان نمی‌شوم. ممکن است احساساتم جریحه‌دار شود اما هرگز احساس شرم و سرافکندگی نمی‌کنم. اما وقتی پذیرش و تأیید دیگران برایم مهم می‌شود و در نهایت بهره‌ای از آن نمی‌برم، احساس شرم به سراغم می‌آید: «آن‌قدر که باید خوب نیستم.» وقتی اصیل ماندن برایم مهم می‌شود اما دیگران آن را نمی‌پسندند مشکلی برایم پیش نمی‌آید، اما وقتی هدفم این می‌شود که دیگران مرا دوست داشته باشند ولی این اتفاق نمی‌افتد، از درون آشفته می‌شوم. پس اصالت را در اولویت قرار می‌دهم.
سارا
شجاعت این است که قصه خود را بازگو کنیم و خود را در معرض انتقاد قرار دهیم. اگر بخواهیم پیوند صمیمانه را تجربه کنیم، باید این خطر را به جان بخریم و پرده از ضعف و آسیب‌پذیری خود برداریم.
سارا
انتخاب اصالت یعنی: تمرین شجاعت برای پذیرفتن کامل نبودن خود، قبول ضعف و آسیب‌پذیری خود و تعیین حدومرز در روابط خود با دیگران.
سارا
تمرین شفقت که ناشی از علم به این نکته است که همه ما، هم نقاط ضعف داریم و هم نقاط قوت. ایجاد پیوند و احساس تعلق که فقط با باور این حقیقت ممکن می‌شود: ما کامل نیستیم.
سارا
اگر فرد یا افرادی در زندگی ما باشند که ما را با تمام نقاط‌قوت و ضعف‌مان بپذیرند و کنارمان بنشینند و به داستان ما گوش دهند، فوق‌العاده خوشبختیم.
سارا
وقتی فهرست «شادی و معنا» را با فهرست آروزهایمان مقایسه کردیم، متوجه شدیم که با رها کردن فهرست رؤیاها، واقعا یک زندگی رؤیایی خواهیم داشت، آن هم نه با سخت‌کوشی و در آینده، بلکه همین حالا. تلاش برای اهداف رؤیایی، تأثیری در شکوفایی و غنی ساختن زندگی ما نداشت
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
«من خلاقیت ندارم» سخن بی‌ثمری است. این‌طور نیست که یک عده از آدم‌ها خلاق باشند و عده‌ای دیگر نباشند، صحیح‌تر این است که بگوییم عده‌ای از خلاقیت خود استفاده می‌کنند و عده‌ای نمی‌کنند. خلاقیتی که بلااستفاده می‌ماند هرگز از بین نمی‌رود. خلاقیتی که در درون ماست، یا ابراز می‌شود یا تا هنگام مرگ به دست فراموشی سپرده می‌شود یا به واسطه ترس و نارضایتی خاموش می‌شود.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
زندگی کردن باتمام‌وجود یعنی اینکه از موضع ارزشمندی با زندگی درگیر شویم؛ یعنی همگام با پرورش شجاعت، شفقت و پیوند، صبح‌هنگام که از خواب بیدار می‌شویم با خود بگوییم مهم نیست چه کاری انجام می‌دهم و چه مقدار کارِ انجام نشده روی زمین می‌ماند. درهرصورت من کافی هستم. یعنی اینکه شب‌هنگام که به رختخواب می‌رویم با خود بگوییم: بله، من ناقص، آسیب‌پذیر و گاه نگران هستم، اما هیچ‌یک از این‌ها این حقیقت را تغییر نمی‌دهند که من شجاع هم هستم و ارزش آن را دارم که عشق و احساس تعلق را تجربه کنم.
کاربر ۹۶۴۶۸۶
زندگی کردن باتمام‌وجود یعنی اینکه از موضع ارزشمندی با زندگی درگیر شویم؛ یعنی همگام با پرورش شجاعت، شفقت و پیوند، صبح‌هنگام که از خواب بیدار می‌شویم با خود بگوییم مهم نیست چه کاری انجام می‌دهم و چه مقدار کارِ انجام نشده روی زمین می‌ماند. درهرصورت من کافی هستم. یعنی اینکه شب‌هنگام که به رختخواب می‌رویم با خود بگوییم: بله، من ناقص، آسیب‌پذیر و گاه نگران هستم، اما هیچ‌یک از این‌ها این حقیقت را تغییر نمی‌دهند که من شجاع هم هستم و ارزش آن را دارم که عشق و احساس تعلق را تجربه کنم.
کاربر ۹۶۴۶۸۶
وقتی جویای نظر این و آن می‌شویم، اغلب علتش این است که به آگاهی واستنباط درونی خود اطمینان نداریم. گمان می‌کنیم شهودمان بسیار متزلزل و نامطمئن است. به همین دلیل است که برای کسب تأیید و اطمینان به دیگران روی می‌آوریم؛ به دنبال افرادی می‌گردیم که در صورت شکست برنامه‌ها بتوانیم احساس تقصیر را با آن‌ها در میان بگذاریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
به‌جای توجه به شمِّ قوی درونی خود، بیمناک می‌شویم و درصدد کسب اطمینان از سوی دیگران بر می‌آییم. «تو چه فکر می‌کنی؟» «به نظرت باید این کار را بکنم؟» «به نظرت این ایده درست است یا بعدا ممکن است پشیمان بشوم؟» «اگر جای من بودی چه می‌کردی؟» یک پاسخ رایج به این دسته پرسش‌ها این است: «من نمی‌دانم چه کار باید بکنی، ببین دلت چه می‌گوید؟» بله، «دلت چه می‌گوید؟» سر خود را تکان می‌دهیم و می‌گوییم «مطمئن نیستم.» درحالی‌که جواب واقعی این است: «هیچ نمی‌دانم دلم چه می‌گوید، سال‌هاست که با هم حرف نزده‌ایم.»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
ما امروزه در دوره‌ای از ترس و اضطراب به سر می‌بریم و این هر دو، احساس فقدان را پرورش می‌دهند. همواره از این می‌ترسیم که آنچه را بیش از همه دوست داریم از دست بدهیم و از این بیزاریم که هیچ تضمینی هم وجود ندارد. تصور می‌کنیم اگر چشم خود را بر روی نعمت‌ها ببندیم و شادی را لمس نکنیم، کمتر صدمه می‌خوریم. فکر می‌کنیم اگر پیش‌دستی کنیم و فقدان را تصور کنیم، کمتر رنج می‌کشیم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
برای اکثر ما پیش آمده است که درست در لحظه لمس شادی، احساس آسیب‌پذیری بر ما غلبه کند و ما را به سمت ترس سوق دهد. اگر با احساس آسیب‌پذیری و ضعف خود روبه‌رو نشویم و آن را به قدرشناسی و سپاسگزاری تبدیل نکنیم، دوست داشتن‌های ما با ترس از فقدان توأم خواهد بود. اگر بخواهم آنچه را که درباره ترس و شادی یاد گرفته‌ام، خلاصه کنم باید بگویم: تاریکی نور را از بین نمی‌برد، بلکه آن را تعریف می‌کند. این ترس از تاریکی است که شادی را به ظلمت می‌راند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
«خوشحالی به شرایط و موقعیت بستگی دارد، اما شادی به نوع نگرش و شکرگزاری.»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
به نظر من شادی یک گام فراتر از خوشحالی است. خوشحالی نوعی جوّ یا حال و هوایی است که گاه، وقتی خوش‌شانس باشید، مدتی را در آن سر می‌کنید، حال آنکه شادی نوری است که شما را سرشار از امید، ایمان و عشق می‌کند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷

حجم

۱۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

حجم

۱۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
۵۷,۶۰۰
۱۰%
تومان