بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هزار قدم در دل شب | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب هزار قدم در دل شب اثر تریسی چی

بریده‌هایی از کتاب هزار قدم در دل شب

نویسنده:تریسی چی
امتیاز:
۳.۵از ۷۱ رأی
۳٫۵
(۷۱)
روهیرو در جواب لبخند زد و گفت: «اصلاً بد نیست. هروقت خواستی بیای، آغوشمون به روت بازه.» سنارا از پشت‌سرش اضافه کرد: «و قول بده که زودبه‌زود بیای.» میوکو به هر دوی آن‌ها تعظیم کرد: «می‌آم.» گِیکی که به‌شکل پرنده‌ای غول‌پیکر در حیاط ایستاده بود، بی‌صبرانه بال‌هایش را تکان داد. غرغر کرد: «بله، باشه. تو دلت برای اون تنگ می‌شه. اون دلش برای تو تنگ می‌شه. حرف، حرف، حرف! آتسکایاکیناسو می‌تونن توی این مدتی که شماها خداحافظی می‌کنین، یه داستان کامل رو تعریف کنن.» سنارا سرزنشگرانه گفت: «خب که چی؟! ما انسانیم.» ‌«تقریباً.» میوکو نیشخندزنان بر پشت گِیکی سوار شد
...
میوکو نیشخندی زد و دست آبی‌اش شل شد. شاید کاملاً انسان نبود، شاید کاملاً اهریمن نبود؛ اما هرچه بود، بعد از تمام این اتفاقات، یک چیز را به‌طور قطع می‌دانست: برای اولین بار در زندگی‌اش، عاقبت کاملاً و بدون خجالت خودش بود.
yumi
همه‌چیز و هرچیز بالأخره تمام می‌شود، چه بخواهی چه نخواهی، و به‌ندرت جوری تمام می‌شود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که می‌توانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
yumi
از ابری به ابر دیگر، به‌سوی زندگی‌هایی جدید، ماجراهایی جدید، رؤیاهایی جدید می‌جهیدند و بله، شاید هم به‌سوی خطر و مرگ. اما به هر حال، خطر و مرگ همه‌جا وجود داشت.
;) M&E
«گاهی اوقات حتی یه افعی هم برای زنده‌موندن باید ذات خودش رو پنهان کنه.»
n re
خود فکر کرد آیا قرار است از این به بعد زندگی‌اش این‌گونه باشد: بلایی پس از دیگری، بدون لحظه‌ای آرامش!
n re
میوکو ناله‌کنان خود را بر پشت راسو کشید و به‌طرف سنارا برگشت و دستش را دراز کرد: «بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.» چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟» ‌«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.» اهالی دهکده حالا داشتند از روی حصار می‌پریدند، فریاد می‌زدند و فانوس‌هایشان را تاب می‌دادند؛ اما میوکو تکان نخورد. لبخندی بر صورت سنارا نشست. در حالی که اهالی روستا روی چمن‌ها می‌دویدند، سنارا با گرفتن دست میوکو، خودش را بالا کشید و پشت‌سر او نشست. زمزمه کرد: «من می‌ترسم.» میوکو به او نیشخند زد: «اون بیرون ترسناکه... اما شگفت‌انگیز هم هست.»
کاربر ۶۸۴۹۳۲۰
خواستن خطرناک بود، خواستن فتنه‌انگیز بود، خیانتی بود به ارزش‌های جامعهٔ
sed hamed
برای خدای ستارگان همه‌چیز ممکن بود و چون همه‌چیز ممکن بود، هیچ‌کدام از آن‌ها اهمیتی نداشت. او در ظرف زمان، همچون قایقی در اقیانوسی بی‌کران شناور بود و کاملاً از دنیای پیرامونش رها بود. اما میوکو از دنیای پیرامونش رها نبود و همه‌چیز برایش اهمیت داشت: هر لحظه‌ای که در اختیار داشت، هر انتخابی که می‌کرد، هرکسی که دوستش داشت. او برخلاف آفاینا، از دنیا جداافتاده نبود؛ چون تنها نبود.
mhyash
برای خدای ستارگان همه‌چیز ممکن بود و چون همه‌چیز ممکن بود، هیچ‌کدام از آن‌ها اهمیتی نداشت. او در ظرف زمان، همچون قایقی در اقیانوسی بی‌کران شناور بود و کاملاً از دنیای پیرامونش رها بود. اما میوکو از دنیای پیرامونش رها نبود و همه‌چیز برایش اهمیت داشت: هر لحظه‌ای که در اختیار داشت، هر انتخابی که می‌کرد، هرکسی که دوستش داشت. او برخلاف آفاینا، از دنیا جداافتاده نبود؛ چون تنها نبود.
mhyash

حجم

۳۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان