بریدههایی از کتاب هزار قدم در دل شب
۳٫۵
(۶۵)
«بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.»
چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟»
«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.»
Sophie
همهچیز و هرچیز بالأخره تمام میشود، چه بخواهی چه نخواهی، و بهندرت جوری تمام میشود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که میتوانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
ZAHRA
«بیا دیگه. چیزهای ندیدهٔ زیادی اون بیرون هست.»
چشمان دختر از اشک، یا شاید هیجان برق زد: «برای یه دختر؟»
«برای هرکسی که شجاعت و جرئت دیدن داشته باشه.»
ZAHRA
نمیدانست چه حس آرامشی در این است که همنوعانش حرفهایش را جدی بگیرند، در اینکه بهجای ترس، با شفقت مواجه شود و بهجای اینکه طرد شود، به او اهمیت بدهند. در حقیقت، حتی جرئت نکرده بود فکر کند که چنین چیزی ممکن است. اما فکرش را بکن، اگر همه با چنین درکی از او استقبال میکردند، چه سفر متفاوتی میشد، چه دنیای متفاوتی!
Sophie
او خطایی مرتکب شده بود و برخی از خطاها را نمیتوان درست کرد. برخی از انتخابها هست که هرگز راه برگشتی ندارد.
Sophie
وقتی میوکو بچه بود، دلش میخواست با پسران همسنش در میان این مزارع شخمزده کندوکاو کند و نوک پیکانهای زنگزده و تکههایی از زرههای پادتیر را از دل خاک بیرون بکشد؛ اما آداب مرسوم رفتار و کردار، این کار را برایش ممنوع کرده بود.
المیرا
همه به هم نیاز دارن و هیچکس نمیتونه بهتنهایی به اون چیزی که میخواد، برسه
𝐀𝐦𝐚𝐫𝐢𝐬
«میدونی، ممکنه به چیزی بدتر از مادرت تبدیل بشی!»
honeybee
همهچیز و هرچیز بالأخره تمام میشود، چه بخواهی چه نخواهی، و بهندرت جوری تمام میشود که انتظارش را داری. در چنین اوضاعی، بهترین کاری که میتوانی انجام دهی این است که کمربندت را محکم کنی و به راهت ادامه دهی.
𝐀𝐦𝐚𝐫𝐢𝐬
: «فکر میکنم باور کردی که باید کوچیک و بیاهمیت باشی. فکر میکنم یادت دادهن که عظمت و بزرگی متعلق به تو نیست و خواستنش باعث گمراهیه. فکر میکنم خودت رو بهشکلی درآوردی که بقیه ازت انتظار دارن. اما این شکل شایستهٔ تو نیست. هیچوقت مناسب تو نبوده و در همهٔ دورهٔ کوتاه زندگیت، با تمام وجود میخواستی از این بند خلاص بشی.»
sed hamed
حجم
۳۴۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۴۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان