بریدههایی از کتاب فاخته ها لانه ندارند (جلد ششم)
۴٫۴
(۷)
اسپانیاییها در کنار این کوه نقره شهری را بنا کردند به نام «پوتوسی». آنها نقرهٔ بهدستآمده را در همین شهر به سکههای اسپانیایی یا «پزو» تبدیل میکردند و با کشتی به کشورشان میفرستادند.
یک کشیش اسپانیایی به نام «آنتونیو دِکالانچا» در همین دوران در خاطراتش نوشت: «هر سکهٔ ضربشده در پوتوسی به قیمت جان ده مرد بومی تمام میشود.» شاهد دیگری این معدن نقره را به «دهانهٔ جهنم» تشبیه کرد که خوشبختترین آدمها در آنجا میمیرند؛ چون در هر هفته از
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
بیست کارگر جدید که وارد معدن میشوند، ده نفر معلول و زمینگیر میشوند و زندگی هولناک و زجرآوری را پیش میگیرند.
ا
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
کیسهها را به پشتشان میبستند و از پلههای کوچک و ناهموار چاه بالا میآمدند. پای بسیاری از آنها روی پلهها میلغزید و به عمق چاه پرتاب میشدند. سنگهایی که روی سر بقیهٔ کارگران میافتاد آنها را میکشت.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
مرگ های دستهجمعی در بین کارگران معدن پدیدهای عادی بود. آنها باید سنگهای جداشده از معدن را خرد و با جیوه ترکیب میکردند. سپس این ترکیب را میشستند و حرارت میدادند تاجیوه از نقرهٔ خالص جدا شود. بخارهای سمی جیوه آنها را یکییکی از پا میانداخت.
چاه اصلی که درون کوه کنده شده بود حدود ۲۵۰ متر عمق داشت. کارگران قطعهسنگها را درون کیسه میریختند.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
در سال ۱۵۴۵ میلادی یک بومی به نام «دیه گو گوالپا» آرزوی اسپانیاییها را برآورده کرد. او کوهی را کشف کرد که سرتا پا از اشک ماه ساخته شده بود؛ کوهی از نقرهٔ خالص؛ قلهٔ «سرّوریکو». با کشف این کوه اقتصاد جهان دگرگون شد.
اسپانیاییها بهسرعت به جان این معدنِ ایستاده بر زمین افتادند. آنها ساکنان روستاهای اطراف را استخدام کردند و با پرداخت دستمزدی، همه را به استخراج نقره گماشتند.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
صورت سرمایهاش را از دست میداد دو نفر از مأموران حکومت به سراغش میآمدند و نیمکت یا بانکی او را واژگون و سپس با تبر به دو نیم میکردند. کلمه «بانکراتس» یا «ورشکستگی» حال و روز همین تجار را توصیف میکرد.
اما وضع اروپا به همین صورت باقی نماند؛ کاشفانی مانند «کریستف کلمب»، «کورتس» و «پیزارو» به قارهٔ آمریکا رسیدند و کشتیهای بادبانی، پر از طلا و نقره، از قارهٔ جدید روانهٔ اروپا شدند.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
نبودن پول در اروپا باعث میشد بسیاری از تاجران به خاک سیاه بنشینند و به دنبالشان کسانی هم که به آنها پول قرض داده بودند دار و ندارشان را از دست بدهند. هنگامی که یک تاجرِ پول به این
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
سکه در بعضی قسمتهای اروپا آنقدر کم شده بود که مردم از فلفل و پوست سنجاب به جای پول استفاده میکردند. حتی در برخی مناطق واژهٔ «پول» معنای اصلی خود را از دست داده بود و به جای کلمهٔ «زمین» به کار میرفت. اروپاییها بسیاری از جوانان شرق قاره را به عنوان برده در غرب آسیا میفروختند تا چارهای برای «قحطی پول» در کشورهای خود پیدا کنند.
نبودن پول در اروپا باعث میشد بسیاری از تاجران به خاک سیاه بنشینند و به دنبالشان کسانی هم که به آنها پول قرض داده بودند دار و ندارشان را از دست بدهند.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
چنین ضمانتهای سختی را از مردم میخواستند.
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
شکسپیر در دوران ملکه الیزابت اول در قرن شانزدهم میلادی زندگی میکرد؛ قرنی که اکتشافهای دریایی آغاز شده بود و طلا و نقرهٔ زیادی از قارهٔ آمریکا به اروپا میرسید.
دو قرن پیش از این، در زمان جووانی فیورنتینو، نویسندهٔ داستان کُندذهن، اروپا طلا و نقرهٔ بسیار کمی در اختیار داشت. سکههای اروپایی برای خرید کالاهای شرقی به آسیا میرفت و ذخیرهٔ طلا و نقرهٔ اروپا روزبهروز کمتر میشد. این سکهها به اندازهای عزیز بودند که صاحبان بانکی چنین ضمانتهای سختی را از مردم
کاربر ۷۴۴۴۱۴۹
صدها سال پیش، هر سال، جشن عجیبی در شهر ونیز در ایتالیا برگزار میشد. حاکم شهر در روز مشخصی با قایق به وسط دریا میرفت. حلقهٔ ازدواجی را از جیبش بیرون میآورد، لحظهای آن را به طرف دریا میگرفت و بعد آن را با احترام به درون آب میانداخت. حاکم به این صورت با دریا ازدواج میکرد و صاحب آن میشد.
این مراسم نشانهٔ فرمانروایی ونیز بر دریا بود؛ شهری که دریانوردان مشهوری داشت و از تجارت دریایی به ثروت فراوانی رسیده بود.
کاربر ۵۶۹۹۱۰۰
سرمایهداری، جوجهفاختهای بود که از همان نخستین لحظههای زندگیاش به دنبال حذف رقیبانش بود و تمام زندگیاش در یک جملهٔ تکراری خلاصه میشد: در آغاز، فریب و در پایان، جنگ.
محمد
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
۲۲,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد