هرگاه زندگی با او شوخیهای وحشیانه کرده بود، گان به این فکر میکرد که زندگی مثل این است که مادرت لحظهای دستت را به گرمی و در امنیت گرفته و ناگهان بیهیچ توضیحی آن را رها کرده است. مهم نبود او چقدر سخت تلاش کرده بود آن را محکم نگاه دارد، همیشه در پایان طرد و رها شده بود.
سورینام
«وقتی احساساتی رو که زمانی نمیشناختیشون درک میکنی همیشه عالی نیست. احساسات امور بغرنجی هستن. ناگهان جهان رو در نور کاملاً جدیدی میبینی. شاید همهٔ چیزای اطراف تو مثل سلاحهای بُرنده به نظر برسن. ممکنه یه حالت چهرهٔ خاص یا چند تا کلمه آزارت بدن.
سورینام
پزشکها دوست دارن روی بیمارها برچسب بزنن. این به اونها در درمان علائم نابهنجار یا حتی افراد نابهنجار کمک میکنه. البته برچسبها اغلب میتونن روشن و مفید باشن. اما مغز انسان چیز عجیبیه. و من هنوز واقعاً بر این باورم که قلب میتونه بر مغز چیره بشه. چیزی که سعی میکنم بگم اینه که شاید تو فقط کمی متفاوت از افراد دیگه بزرگ شده باشی.»
Book Nerd
«لازم نیست وارد جزئیات بشی، فقط روی اصلیها تمرکز کن. این حداقل باعث میشه مثل یه آدم عادی، هرچند بیروح، به نظر برسی.»
sara