بریدههایی از کتاب دن کیشوت (جلد اول)
۳٫۸
(۹۷)
به هوش باش که هر که در پی محال برود به حق از ممکن نیز محروم ماند، چنانکه شاعری این نکته را با بیان رساتری چنین پرورده است:
«من از مرگ زندگی، از بیماری تندرستی، از زندان آزادی، از گرفتار راه فرار و از خائن شرافت میطلبم.»
«لیکن سرنوشت من، که من هیچ گاه امید نیکی از او ندارم، با همدستی چرخ کجمدار چنین مقرر داشتهاند که چون من طالب محالم به ممکن نیز دست نیابم.»
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
«هنگامی که روز فرا میرسد رنج و اندوه و به همراه آن شرمساری در جان «پییر» افزون میشود؛ و با آنکه هیچ کس متوجه نیست، او از اینکه خود میبیند که گناه کرده است از وجود خویش شرم دارد؛ زیرا در دلی پاکسرشت تنها دیدگان مردم نیست که شرم بر میانگیزد، بلکه، ولو به جز زمین و آسمان کسی ناظر نباشد او به محض اینکه گناه کرد از خود شرمنده است.»
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
هم او است در وجود من که میجنگد و پیروز میشود و این منم در وجود او که نفس میکشم و زندگی میکنم
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
دن کیشوت مظهر طبقهای است که قدرت و شوکت خود را از دست داده و رو به زوال میرود، ولی نمیتواند این زوال را باور کند و یا اینکه نمیخواهد آنرا به روی خود بیاورد. همین است که دن کیشوت، نجیبزاده مفلوک ناتوان، شمشیر میبندد و زره میپوشد و بر اسب «تازی» سوار میشود و در عین فقر، مهتر و اسلحهدار نگاه میدارد و به این سو و آن سو میرود و مبارز میطلبد.
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
سانکو گفت: ارباب، آیا این هم جزو قوانین پهلوانی است که ما همچون کودکان راه گم کرده در این کوهسار، بیآن که نه جادهای باشد و نه کوره راهی، ویلان و سرگردان باشیم و به دنبال دیوانهای بگردیم که به محض اینکه او را پیدا کردیم ممکن است باز جنونش گل کند و آنچه را که ناتمام گذاشته است به اتمام برساند؟ و مقصود من از این اتمام، اتمام داستانش نیست بلکه سر و کله شما و دک و دنده من است که او این بار کاملاً بشکند و به یکباره راحتمان کند. دن کیشوت گفت: سانکو، بار دیگر تأکید میکنم که خفه شو!
nmroshan
«آیا ممکن است که در آن واحد هم امیدوار بود و هم ترسید؟ و یا در آن صورت که موجبات بیم بر امید میچربد آیا سزاوار است که انسان امیدوار باشد؟
NARA
اما من چه مخلوقی عجیب و نادرم که با آنکه حسود و مهجور و منفورم و بر بدگمانیهای دل خود که جانم را میخورند واقف، باز زندهام.
NARA
سانکو، به خدا سوگند که مطلب همینجا است و هدف کار من نیز در همین نکته است. اگر بنا باشد پهلوان سرگردانی بنا به دلیل و علتی دیوانه شود این امر که چندان لطفی ندارد، مهم این است که پهلوان بیجهت دیوانه شود و کاری کند که به معشوق او بگویند وقتی دماغ عاشق بیسبب و علتی چنین سودایی شود وای به وقتی که سبب و علتی نیز داشته باشد.
کاوشگر
گناه از توده نیست که خواهان آثار مبتذل و عاری از هنر است، گناه از کسانی است که نمیتوانند چیزی به جز این قبیل آثار برای او بنویسند.
محب
«قوانین به سمتی میروند که سلاطین میخواهند.»
محب
هرگز خیرمطلق و کامل به انسان رو نمیکند، مگر اینکه به همراه یا به دنبال آن شر نیز بیاید و آن را مغشوش یا مخدوش کند
محب
اگر او به کیش و آیین شما درآمده است، نه تصور کنید که معتقد به برتری دین شما بر دین ما است؛ خیر، بلکه فقط به این علت است که فهمیده است در کشور شما زنان آزادتر از کشور ما میتوانند به بیعصمتی تن دردهند.
محب
برای کسانی که میتوانند امر کنند نیازی به خواهش نیست.
محب
طرفداران قلم میگویند که بیوجود علم و سواد اسلحه را بقایی نیست، زیرا جنگ نیز قوانین مخصوص به خود دارد که خود باید تابع آن باشد، و کلیه قوانین بالمال در قلمرو ارباب علم و قلم هستند.
طرفداران شمشیر در جواب میگویند که بدون اسلحه، قوانین نمیتوانستند وجود داشته باشند، زیرا به نیروی اسلحه است که جمهوریها از خود دفاع میکنند و کشورها استقلال خود را نگاه میدارند و شهرها به حراست خویش میپردازند و راهها امن و امان میشود و دریاها از وجود دزدان دریایی پاک میگردد.
محب
غایت و هدف علم این است که عدالت فردی را چیره گرداند و به هر کس هرچه را که از آن او است باز دهد و قوانین خوب را اجرا کند و مردم را به رعایت آنها وادارد. این هدف مسلما بزرگ و عالی و درخور ستایش است لیکن نه به اندازه هدفی که اسلحه دارد، زیرا هدف و غایت اسلحه تأمین صلح است و صلح بزرگترین نعمتی است که آدمیان میتوانند در دوران حیات خود آرزو کنند
محب
قلم آزادتر از زبان میتواند احساسات دل را با کسی که مورد محبت است در میان گذارد، چه، حضور محبوب، اغلب، در ارکان مصممترین ارادهها خلل وارد میآورد و گستاخترین زبانها را لال میکند.
محب
خوش آن عصر میمون و آن قرن همایون که پیشینیانش عصر طلا میخواندند، و این نه به آن جهت بود که این فلز، که در عصر آهن ما تا به این درجه گرانقدر است در آن ایام سعید از هرجا بیرنج و زحمت به دست میآمد، بلکه از آن جهت که مردم آن عصر با دو عبارت «مال من و مال تو» آشنا نبودند. در آن دوران مقدس همهچیز از آن همه بود.
محب
زیبایی همیشه این مزیت را دارد که نظرهای مخالف با هم را آشتی میدهد و جلب مهر و محبت میکند
Reza Haghighi
تنها راه غلبه بر عشق فرار از عشق است
Reza Haghighi
هرگز فرومایه بر سر پیمان خود نمیپاید مگر آنکه وفای به عهد را به سود خود بداند
Reza Haghighi
حجم
۱۰۲۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۶۲ صفحه
حجم
۱۰۲۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۶۲ صفحه
قیمت:
۳۳۱,۰۰۰
۲۶۴,۸۰۰۲۰%
تومان