بریدههایی از کتاب بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن!
۳٫۶
(۵۲)
آدمیزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد: یکی برای وقتیکه حالش روبراهه و یکی هم برای موقعی که حالش خرابه. اسم این دومی رو گذاشته دین.
khanom mohandes
آخر سر هم این پدرا و مادرا و بچههای از دنیا بیخبرن که بایست تاوان جنگ رو بدن.
khanom mohandes
مترسک میهنپرستی یه پاپوش به اسم دشمنِ خونی و یه سرپوش به اسم شهامتطلبی لازم داره.
khanom mohandes
«...عامهی مردم یه نفر رو میخوان که
از هر خطایی مصون باشه و هیچوقت
مرتکب اشتباه نشه.»
khanom mohandes
دمیزاد در کنار غریزههای تولیدمثل و خوردن و آشامیدن دو علاقهی مفرط دیگه هم داره: سروصدا راه انداختن و گوش به حرف کسی ندادن. میشه گفت آدمیزاد واقعاً موجودیه که همیشه موقع صحبت، گوشش جای دیگهایه. اگه آدم عاقلی باشه، حقشه که این کار رو بکنه: آخه فقط بهندرت حرف حسابی از دهن کسی درمیآد. چیزیکه آدما با کمال میل بهش گوش میدن وعده و وعیده، تملق و چاپلوسیه، تعریف و تمجیده. صلاحه که آدم همیشه سه درجه از حدی که خودش ممکن میدونه چاپلوسی کردناش رو غلیظتر کنه.
zeynab
در کنار آدمیزادا موجوداتی هم وجود دارن به اسم انگلوساکسنها و امریکاییها. ولی ما هنوز درس اونا رو نخوندیم. تازه از سال بعد کلاس حیوونشناسی داریم.
epic
یونانیان بهخوبی میدانستند که دوست چیست،
با این حال آنها برای خواندن اقوام و خویشان
اصطلاحی را به کار میبردهاند که بُعد معنایی آن
بهمراتب از کلمهی «دوست» فراتر است.
این برای من خود یک معماست.
فریدریش نیچه
marzieh
مدرسه سرِ ما رو کلاه گذاشتن و وقت و جوونیمون رو ازمون گرفتن. ما نه معلم بهمعنی واقعی کلمه داشتیم و نه راهنما. یه مشت کارمند بودن که میاومدن درس میدادن. تازه کارمندای خوبی هم نبودن
کاربر ۱۶۲۴۶۵۰
آخر سر هم این پدرا و مادرا و بچههای از دنیا بیخبرن که بایست تاوان جنگ رو بدن. جناب آقای ارتشبد هفت تا مدال و یه ملک اربابی میگیره، اونوقت بازماندههای بینوای کشتهها اگه سه مارک ماهونهای که بابت از دست دادن باباشون میگیرن نباشه، کارشون ساختهس. بابت پسرا هم پولی به کسی نمیدن. اونا مجانیان.»
sarvenaz
چه دَمِ رودخونهی وزر زندگی کنی، چه دَمِ اُدِر،
چه دمِ وایشسل، چه دمِ البه،
دمخورات همیشه و همیشه یه عدهی خاصان،
همسفرا و همدردات همیشه یه عدهی معلومان.
انگاری درِ سایرِ باغا رو با نرده روت بستهن.
دوستا جزوی از بختِ آدمیزادن،
اما آنچنان بیدردسرم نیستن.
همه اتفاقای عمرت بین دویست نفر میمونه.
sarvenaz
نذار ابهت هیچ آدم خبرهای تو رو بگیره.
اون بهت میگه که: «دوست عزیز، من بیستساله که این کارمه!»
آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده.
sarvenaz
تا وقتی اوضاع خوبه، معلومه که سرمایهدار آدم زحمتکشیه. بهعلاوه
خوبی اوضاع نشوندهندهی اینه که اقتصاد از ابتکار عمل بخش خصوصی نمیتونه صرفنظر کنه. اما خراب شدن وضع بازار یه حادثهی بنیادی تلقی میشه. معلومه که تاوانش رو هم همه بایست بدن، نه اونایی که تا همین دیروز داشتن منفعت میبردن.
سرمایهدار رو از هر طرف که بندازی باز میافته رو پولت.
sarvenaz
اما همیشه اونجا جای پاهایی رو میشه دید. همیشه قبلاً یه نفر اونجا بوده. همیشه یه نفر یه درجه بیشتر از اونچه که در توان توست، صعود کرده. حتی خیلی بالاتر از تو.
این نبایست روحیهت رو تضعیف کنه. صعود کن، برو بالا و بالاتر. اما بدون که نوکی برای این قله وجود نداره. بدون که برف پانخورده وجود نداره.
sarvenaz
قبلِ تو هم یه نفر باور داشته، شک داشته، خندیده، گریه کرده، تو فکر که بوده دستش رو توی دماغش کرده، درست عین تو، همیشه یه نفر قبلاً همهی این کارا رو کرده.
به حال تو فرقی نمیکنه. میدونم. تو دفعهی اولته. برای تو همهی اینا مثِ برفِ پانخوردهس. اما برف پانخورده وجود نداره. پی بردن به این مطلب اولش خیلی دردآوره.
sarvenaz
در حال صعود برمیگردی نفسنفسزنان به دوروبرت نیگا میکنی. به خودت میگی باریکالله به خودم که این همه اومدم بالا. جز من کسی پاش به این بالاها نرسیده: بعد توی برف همیشه چند تا جای پا پیدا میکنی. آره، یه نفر قبل تو اونجا بوده.
sarvenaz
هرچی که باشه جنگ در نهایت یعنی آدمکشی مجاز
نیکو
سرمایهدار رو از هر طرف که بندازی باز میافته رو پولت.
mojtaba mehravar
آدمیزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد: یکی برای وقتیکه حالش روبراهه و یکی هم برای موقعی که حالش خرابه. اسم این دومی رو گذاشته دین.
آرمین
یه میلیاردر آمریکایی تصادف میکنه، یه چشمش رو از دست میده.
میده براش یه چشم مصنوعی درست میکنن.
روز اولی که برمیگرده دفتر کارش، از منشیاش میپرسه:
«حالا اگه میتونی بگو ببینم کدوم چشمم شیشهایه؟»
منشی یه لحظه بهش نیگا میکنه و میگه: «چشم چپتون قربان».
میلیاردره میگه: «عجب! از کجا فهمیدی؟»
منشی میگه: «آخه توی چشم چپتون هنوز ذرهای احساس دیده میشه.»
Roya🌱
آخر سر هم این پدرا و مادرا و بچههای از دنیا بیخبرن که بایست تاوان جنگ رو بدن.
کاربر ۱۴۶۱۴۳۵
حجم
۷۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۷۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان