بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هی آدم! | صفحه ۳۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هی آدم!

بریده‌هایی از کتاب هی آدم!

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۱۸ رأی
۴٫۲
(۱۱۸)
شهره بودی تو در شهر به مهربانی... پس چرا سهم من شده یک عالمه پریشانی!
Mahi
من سالهاست که چشم به این زمین سنگی دوخته‌ام... نمیدانی چه قدر آسمان این شهر برایم غریب است!... سنگ فرش‌های خیابان را تا به حال شمرده ای؟ من می‌شمارم... من می‌شمارم تا خیلی چیزها از یادم برود...!
Mahi
مراقب باش، کوچه‌های اینجا پر از چاله است، گویی گورت را پیش پیش کنده‌اند و آنگاه که از ترس چاله‌ها قدم از قدم بر نمی‌داری، تو خود مرده‌ای!... اما در این مردن آرامشی نیست و هیچ فاتحه‌ای هم تو را شاد نمیکند!...
Mahi
چه قدر خندیدند و ما! چه سوژه‌ی خوبی بودیم... چه قدر بر دهانمان زدند و لبخند لعنتیمان را فراموش نکردیم!... چه قدر شیر خوردیم اما بزرگ نشدیم و کوچک ماندیم!... چه قدر شیطنت نکردیم و وقارمان را به بازی گرفتند... چه قدر سخت به رویمان نیاوردیم و چه احمق جلوه کردیم... چه قدر ساختیم و خراب کردند... چه قدر خراب شدیم اما خم به ابرو نیاوردیم!... چه قدر قانع بودیم و چه بی‌اندازه کم حافظه!... این جماعت اگر قدر مطلقمان را هم حساب کنند شک ندارم منفی میشود!
Mahi
مرده‌ام، مرده‌ای که حرکت میکند! شهر خوابیده، در خواب حرکت میکند! باخته‌ام خود را و شما تبریک! برنده شدید... به خیالتان بال درآورده، پرنده شدید! سلام نمی‌کنم دوباره! خداحافظی بهتر است... جواب سلامم ندادید، خداحافظی در دیارتان ارجح است...
Mahi
شهر برایم تکرارست... تکراری که هر ثانیه‌اش اجبارست...
Mahi
تمام شهر را از آیینه پر کرد... داروغه میدانست... شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
Mahi
کسی نمی‌فهمد چرا سکوت کرده‌ام!... برو! بمانی دلم برای خودم تنگ میشود...
Mahi
پشت سرت را رفیق من آیا دیده‌ای؟ غرور من به زیر پایت فرش هزار شانه میشود
Mahi
رفتنت را به چشم خود دیده‌ام بمانی دلم برای خودم تنگ میشود
Mahi
خسته‌ام با که درد دل کنم آخر؟! گوش‌هایشان جای امنی برای شنیدن نیست که نیست!..
ارغوان
سیب و حوا عمریست سوژه‌ی شعرها شده است... آدم ولی سالهاست روی زمین گم شده است!
ارغوان
دم نکشیده روحم اسیر فنجان شد!...
ارغوان
شبیه مرده‌ای که سرگردان مانده است! شبیه زنده‌ای که خیلی وقتست مرده است!...
ارغوان
شاید صدای هیچ فریادی آهسته‌تر از سکوت‌های من نمیشد...
ارغوان
چه توقعی میرود از تو برای فهمیدنم! از تو که مرا با نامی میخوانی که دیگران برایم گذاشته‌اند!...
ارغوان
بچه جان! بنویس خواب، بخوان خاب... بنویس خوان، بخوان خان... نوشتن قانون دارد! اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانون‌ها آنطور که نوشته میشوند، خوانده نمی‌شوند!!!...
کاربر ۳۲۰۶
عادت هم که کرده باشم باید بلند شوم... باید انجامش دهم... باید دوباره شروع کنم...
من
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
من
زبان واژه‌هایم زبان بیگانه میشود...
Fateri47

حجم

۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

حجم

۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

قیمت:
رایگان