- طاقچه
- ادبیات
- شعر
- شعر نو
- کتاب هی آدم!
- بریدهها
بریدههایی از کتاب هی آدم!
۴٫۲
(۱۱۸)
برو! بمانی دلم برای خودم تنگ میشود...
.
اگر میشود چوبتان را کنار بگذارید تا ما هم کمی محبت یاد بگیریم! کلههای صفرتان همیشه یک جوری گندهتر از صفرهای بیست میشود، انگار میخواهید بگویید صفر چیز خیلی بدی است اما خیلی هم بد نیست، اصلا کسی روی ما حساب نکند بهتر است!...
Afsoungar💜
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
Afsoungar💜
بگذار از تو بد بگویند! بگذار چشمشان را ببندند و دهانشان را باز کنند...
آنقدر که قد و قوارهی واژههایشان تنها به دهان خودشان بیاید...
غصه نخور، پیر میشوی، پیرت میکنند!...
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
Afsoungar💜
دلم دریاچهی نمک است، شور میزند... شورش را درآورده! دائم شور میزند!...
Afsoungar💜
سیب و حوا عمریست سوژهی شعرها شده است...
آدم ولی سالهاست روی زمین گم شده است!
Afsoungar💜
خفهخان
او همیشه به حکومت خان اعتراض داشت...
حتی تصمیم گرفت خان را نابود کند
اما تنها چیزی که از خان گرفت خفه بود!...
Afsoungar💜
پس چه شد؟! پس چرا ماندهام با دستهای تنهایی؟!
پس چرا دار میخندد به گلوی خیس شبهایم؟!
پس چرا چکه میکنم هر شب روی پلکهای شمعدانی؟!
باورم نمیشود، اما! واقعا ماندهام روی دستهای تنهایی...
Afsoungar💜
خنده دار است!... ولی امروز!... همین امروز که با جفتمان کنار آمده بودم،
در این کوچه! همین کوچه که مرا به خیابان اصلی میرساند، کسی از من پرسید!...
چیزی را که تو اگر یکبار و فقط یکبار از من پرسیده بودی، عابر این کوچه هرگز نمیخواست بداند چرا دلم گرفته است؟!!...
Afsoungar💜
دیوارهای شهرمان کوتاهند، آسمان تا شانههای من صد سالِ تنهایی سانتیمتر است...
Afsoungar💜
دادی که یک جا نکشیدم!
نهای که هیچ وقت نگفتهام!
نمیشودی که جایی به زبانم نیامد...
و چشمی که بارها گفتهام...
او چه میدانست روزی این سر سازگاری به تنم زیادی میکند!
Afsoungar💜
فانوس چرا؟! قلبم نیست! قلبی که فانوس حمل میکند...
قلبم کجاست؟ پیش چه کس جا مانده؟
من منی گم کردهام، پیش شماها مانده؟
مردهام، مردهای که حرکت میکند!
شهر خوابیده، در خواب حرکت میکند!
باختهام خود را و شما تبریک! برنده شدید...
به خیالتان بال درآورده، پرنده شدید!
سلام نمیکنم دوباره! خداحافظی بهتر است...
جواب سلامم ندادید، خداحافظی در دیارتان ارجح است...
Afsoungar💜
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
Afsoungar💜
یا میان زورگوییهای از ما بهتران،
دلم هوای پختن یک کیک خوشمزه کند!
که با یک فنجان چای به تمامشان کج دهنی کنم!
دنیا باید برود تا فصل چیدن شکلاتها وگردوها و موزها و توت فرنگیها...
Afsoungar💜
تاوان بدی داد!
ابری که به جرم پوشاندن خورشید هر بهار گریست...
melikaw
چیزی نگو!
دروغ گو کم حافظه است...
حرف که میبافی، الفبا آلزایمر میگیرد!...
لیندا
خیالت راحت! کوچههای بینامی که پیمودهای برای قدم برداشتن چنگی به دل نمیزنند...
PARSA
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
usofzadeh.ir
تاوان بدی داد!
ابری که به جرم پوشاندن خورشید هر بهار گریست...
usofzadeh.ir
چیزی نگو!
دروغ گو کم حافظه است...
حرف که میبافی، الفبا آلزایمر میگیرد!...
usofzadeh.ir
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
رایگان