- طاقچه
- ادبیات
- شعر
- شعر نو
- کتاب هی آدم!
- بریدهها
بریدههایی از کتاب هی آدم!
۴٫۲
(۱۱۸)
من همانم که خودم نیستم!
چند سالیست که کسی نیستم...
هوای دلم دوباره شیراز نمیشود
این دل دوباره بچه نمیشود
در آسمان دلم پرنده پر نمیزند
شبیه گورستانی که کسی پرسه نمیزند
asma
غصه نخور! پیر میشوی!...
بگذار از تو بد بگویند! بگذار چشمشان را ببندند و دهانشان را باز کنند...
آنقدر که قد و قوارهی واژههایشان تنها به دهان خودشان بیاید...
غصه نخور، پیر میشوی، پیرت میکنند!...
چال صورتت باید همیشه پیدا باشد... بخند، بلند بخند...
بگذارآنقدر دورو باشند که به مزاج همه خوش بیایند...
Arezuwishi
تاوان بدی داد!
ابری که به جرم پوشاندن خورشید هر بهار گریست...
باربد علینقی
من منی گم کردهام، پیش شماها مانده؟
.ً..
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
.ً..
اما به او بگو، بگو که آواز نخوان ای قناری! کسی باورش نمیشود!... اینجا گناه یکدیگر را به پای دروغ بودن مقدسات مینویسند...
audrey
سنگ فرشهای خیابان را تا به حال شمرده ای؟
من میشمارم... من میشمارم تا خیلی چیزها از یادم برود...!
min
عکست را نگاه نمیکنم دیگر...
هرچند چشم دزدیدن از تو برای فراموشی، راه حل خوبی نیست که نیست...
min
تاوان بدی داد!
ابری که به جرم پوشاندن خورشید هر بهار گریست...
melikaw
هی آدم!
آنقدر نمیشود شناختت که حتم دارم حتی آیینه هم برای دیدنت عینک به چشم میزند!...
icy_flower
بچه جان!
بنویس خواب، بخوان خاب...
بنویس خوان، بخوان خان...
نوشتن قانون دارد!
اینجا هرج و مرج نیست، فقط بعضی قانونها آنطور که نوشته میشوند،
خوانده نمیشوند!!!...
لیندا
سایهام را برداشتهام بروم، چتر نمیخواهم بر سر بگیرم، گر گرفتهام! ببار ای باران! اما بیصدا!
بگذار خواب بمانند، ندیدند خاکسترم را!...
لیندا
نمیخواهد بگویید دنیا بایستد
اتفاقا دنیا باید برود..
شاید میان داد و قال این آهن پارهها یا سلامهای نکردهی آقای رئیس یا چشم غرههای پیرزن بداخلاقی که تمام دنیا را سهم خودش میداند، از صندلیهای اتوبوس گرفته تا صف شلوغ نانوایی...
یا میان جوابهای ندادهی کارمندهای بیحوصله یا وقت نداریمهای خانم منشی جناب دکتر!
لیندا
در آسمان دلم پرنده پر نمیزند
_SOMEONE_
چه توقعی میرود از تو برای فهمیدنم!
از تو که مرا با نامی میخوانی که دیگران برایم گذاشتهاند!...
_SOMEONE_
من از نسلی نیستم که شیر خورد اما بزرگ نشد، من از نسلی هستم که از
شیشهی شیرش بیشتر آب خورد!
گل نرگس
من هیچ وقت از تاریخ و ریاضیات سر در نیاوردم! اما حالا اگر بپرسید مساحت یک سال را برایتان حساب میکن
گل نرگس
چیزی نگو!
دروغ گو کم حافظه است...
حرف که میبافی، الفبا آلزایمر میگیرد!...
S
قلبم کجاست؟ پیش چه کس جا مانده؟
من منی گم کردهام، پیش شماها مانده؟
Setayesh
تمام شهر را از آیینه پر کرد...
داروغه میدانست...
شهر از آن موقع ناامن شد که هر کس خودش را گم کرد!...
Setayesh
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
رایگان