غروب پاییز
توچای مینوشی و من
قند دردلم آب میشود
سیّد جواد
به بادبادک هم اگر
نخ ندهی
عاشق آسمان نمیماند
سیّد جواد
نه من کرم ابریشمم
نه تو درخت توت
اما آنقدر غمت را میخورم
تا پروانه شوم
سیّد جواد
به باد اعتمادی نیست
با دلت بیا
قاصدک
سیّد جواد
نهتنفس در هوای آلودهی تهران
نفسم را بند میآورد
نه غرق شدن در آبهای شمال
فکری به حال نبودنت کن
سیّد جواد
امان ازشهری که
شبش
چشمان توست
سیّد جواد
با عشق
برایم پاپوش دوختهای
آنقدر تنگ
که بدون خیالت نمیشود
قدم ازقدم بردارم
سیّد جواد
خرمای چشمانِ من
خوزستان لبانِ تو
دلم مرداد میخواهد نازنین
سیّد جواد
لبخند بزن
امضا کن
پای نفسهای مرا
دختر دریا
باران که تو باشی
تمام عمر
زیر آسمان قدم میزنم
دختر دریا