آنوقت اگر از خدا فرمان ببریم، لازم است از خود نافرمانی کنیم و در همین نافرمانی کردن از خود ماست که دشواری فرمانبری از خدا جای دارد»
محمد
در روایت فلسفیِ مورد نظر دریفوس در شرح موبیدیک، یعنی روایتی که مشخصاً به دوران پس از مرگ خدا مربوط میشود، نیچه از مفهوم حیوان بیمار برای انسان استفاده میکند، یعنی موجودی که در طبیعت جایابی نشده و چون سرچشمهٔ معنابخش خویش را از دست داده است، نوعی سرگردانی را تجربه میکند. نیچه این سرگردانی را با هلهلهٔ شادی پذیرا میشود، زیرا انسان اکنون قادر است با وجدانی که دین دیگر آن را معذب نمیسازد و کمری که دیگر زیر بار فرمانهای الهی خم نشده است، چونان کودکی جهان را از نو ببیند و در آن دست به عمل بزند.
اما نیچه کاملاً به خطر نیهیلیسم، این سهمگینترین جملگی میهمانان در دوران مدرن، واقف بود. بهتعبیر دریفوس، آنچه اسماعیل در ابتدای موبیدیک در باب «خزان نمناک و بارانی روح» میگوید، خزانِ انسان در همین دورانِ مرگ خداست.
م.
برای اسماعیل، خدا نه بنیانِ همهچیز، بلکه خودْ بیبنیانی و عدم تعیّن است.
محمد
ما نمیتوانیم افسون عالم را بزداییم و آن را تبدیل به نوعی فاکت محضِ علمی بکنیم.
محمد
اسماعیل به چیزها اجازه میدهد تا باشند، اما میداند که این باشندگیْ هماره نیست.
محمد
حیات و ممات ما و معنای هستیمان برای کائناتْ علیالسویه است.
محمد