بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هزار جان گرامی | طاقچه
کتاب هزار جان گرامی اثر ساجده ابراهیمی

بریده‌هایی از کتاب هزار جان گرامی

امتیاز:
۳.۰از ۱۰ رأی
۳٫۰
(۱۰)
چاره در خواندنِ تاریخِ حیاتِ فکریِ امام بود. از جلد ۲۱ شروع کردم که می‌گفتند مهم‌ترین جلدِ صحیفه است! از همان‌جا غرقِ بیانیۀ قطعنامۀ امامُناالخمینی شدم. خونم را به جوش می‌آورد و مشتم را گره می‌کرد. آن کلمات، کلمه نبودند، گردباد بودند که از دامنۀ کوه اُحد برمی‌خاستند: <گردباد است که پیچیده به خود می‌خیزد/ از پس گردنۀ کوهِ احد می‌خیزد!> همین‌قدر طوفانی و همین‌قدر گریه‌آور!
maryhzd
من در میانۀ جمعیتِ پریشانِ صبحِ دوشنبه، در نگاه‌های شلوارپلنگی‌ها، پیِ نشانی از اعجاز بودم و به چشم خودم دیدم معجزه مُجمل است. معجزه به کلمه درنمی‌آید. معجزه دهان می‌دوزد. معجزه پریشان می‌کند و زنده. سِر که برملا نمی‌شود، سِر را فقط باید تماشا کرد و با جان درآمیخت! شاید همۀ آن جمعیت، تماشاگرِ راز بودند. نمی‌دانم... فقط می‌دانم آن جمعیت پیِ بویِ یک نام روان بودند؛ آن بویِ مُجمل که از سمتی غریب به مشام می‌رسید. از آن روز، مدام به خودم می‌گویم: <ما که نمی‌دانستیم، ولی گویا او خوب می‌دانست! خوب می‌دانست اجمال که به تفصیل درنمی‌آید! همین است که گفت روی سنگش بنویسند: ‘سرباز قاسم سلیمانی’!> من چگونه این اجمال را به تفصیل بکشم؟!
maryhzd

حجم

۲۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۸,۸۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد