بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جنون کتاب | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جنون کتاب

بریده‌هایی از کتاب جنون کتاب

انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴ رأی
۳٫۸
(۴)
مردم به کتاب‌هایی که در دورهٔ بچگی خوانده‌اند، وابستگی عاطفی دارند و مجموعه‌دارها اغلب در شروع کار دنبال همین کتاب‌ها می‌گردند. برخی بعدها سراغ کتاب‌های دیگر می‌روند اما عده‌ای تمام عمر کتاب‌های محبوب دورهٔ کودکی‌شان را جمع می‌کنند.
zohreh
جان میلتون در ۱۶۴۴ نوشت: «کتاب‌ها اشیایی کاملاً بی‌جان نیستند بلکه توانی زیستی در خود دارند تا چون فرزندان انسان به تکاپو درآیند؛ و حتی می‌توانند قرن‌ها درون قاب خود خالص‌ترین مادهٔ سودمندی را حفظ کنند که موجودی هوشمند، یعنی پدیدآورنده‌شان، استخراج کرده است.» حدود سیصد سال بعد، در ۱۹۰۰، والت ویتمن همان حس و حال را به صورتی دیگر بازتاب داد: «ای دوست! این کتاب نیست/ هر کس به این دست بزند، به انسان دست زده است.»
وحید
جان میلتون در ۱۶۴۴ نوشت: «کتاب‌ها اشیایی کاملاً بی‌جان نیستند بلکه توانی زیستی در خود دارند تا چون فرزندان انسان به تکاپو درآیند؛ و حتی می‌توانند قرن‌ها درون قاب خود خالص‌ترین مادهٔ سودمندی را حفظ کنند که موجودی هوشمند، یعنی پدیدآورنده‌شان، استخراج کرده است.»
شراره
کتاب را فقط باید از سر عشق ناب و لذتش تهیه کرد. فکر کردن به آن در قالب محصولی قابل سرمایه‌گذاری در همان بدو امر حالت ابزار و کالا به آن می‌دهد. قدر و قیمت فرهنگی آن را پایین می‌آورد، هم خود کتاب را تباه می‌کند هم مؤلف و مخاطبش را.
شراره
«ما اغلب راه سعادت را گم می‌کنیم و چنانچه تا به حال لب به شراب نزده‌ایم، باید بدانیم که از نوشیدنش پشیمان نخواهیم شد.»
zohreh
عادتم است که بوی کتابی قدیمی را به دورهٔ نگارشش نسبت بدهم، تو گویی رایحه‌اش یکراست از دل محیط شکل‌گیری داستان بیرون زده باشد.
zohreh
با تورق آن صفحه‌ها بویی خشک و چوب‌مانند به مشام می‌رسید: ترکیبی از بوی آب انگور و طعمی شیرین که مرا به یاد کتاب‌های قدیمی پدربزرگ و مادربزرگ می‌انداخت.
zohreh
آدم هر چه کتاب بیش‌تر جمع می‌کند، دلش بیش‌تر می‌خواهد. گیلکی هم از این نظر فرقی با دیگران نداشت. خود مجموعه‌داران هم همیشه اذعان داشته‌اند که جمع کردن مثل حالت ولع است و به دست آوردن یک کتاب اشتیاق آدم را به کتاب بعدی کاهش نمی‌دهد.
وحید
ساخته‌های قدیمی دست بشر حامل خاطره و معنایی از دوران گذشته‌اند و همین قضیه دربارهٔ متون تاریخی مهم صدق می‌کند، یا به همان اندازهٔ کتاب‌های عزیز دورهٔ کودکی. هر بار که در کتابخانه‌ای می‌نشینم و دورتادورم را قفسه‌های بلند کتاب گرفته است، حضور ملموس و زندهٔ تاریخ اندیشهٔ بشر را احساس می‌کنم که هم خود را در برابر آن حقیر می‌بینم و هم الهامبخش من در کارهایم است. این اعلام وجود واقعیت دربارهٔ دیگر مصنوعات دست بشر هم صدق می‌کند.
شراره
«فقط عده‌ای اندک درمی‌یابند که کتاب‌ها حس دارند. اما یک نکته را خوب می‌دانم که کتاب‌هایم مرا می‌شناسند و دوستم دارند. صبح‌ها تا چشم باز می‌کنم، کل اتاق را از نظر می‌گذرانم تا گنجینهٔ محبوبم را ببینم و سرخوش رو به آن‌ها بانگ بردارم: ’روز به خیر دوستان نازنینم!‘ چه انوار دل‌انگیزی بر من می‌افشانند و چه شادمانند که خللی در استراحت شبانهٔ من به وجود نیاورده‌اند.»
شراره
مجموعه‌داران از کتاب‌هایی حرف می‌زنند که تازه به دست آورده‌اند، یا کتاب‌هایی که دستشان به آن‌ها نرسیده است، یا آن‌هایی که دیگران از دستشان قاپیده‌اند، و از این نظر به مردانی خودبین که عشق‌هایشان را به یاد می‌آورند، شباهتی بسیار پیدا می‌کنند.
شراره
«بصری است، به شکل و شمایلشان مربوط می‌شود، وقتی همه‌شان در قفسه کنار هم می‌نشینند.»
شراره
کتاب‌ها نکات بسیاری را دربارهٔ خصوصیات افراد آشکار می‌کنند. این نکته به خصوص دربارهٔ مجموعه‌داران مصداق دارد، چون قفسه‌های کتاب‌هایشان علاوه بر آثاری که خوانده‌اند، تصویری عمیق از ماهیت آنان بروز می‌دهد
شراره
پنج نمونه از سارقان کتاب: دزدی‌شیفتگان که بی‌اختیار دست به دزدی می‌زنند؛ دزدهایی که در پی کسب منفعت مادی‌اند؛ دزدهایی که هنگام خشم به دزدی رو می‌آورند؛ و دزدهایی که به خاطر کاربرد شخصی مرتکب این عمل می‌شوند.
شراره
علاقهٔ بشر به کتاب‌های نایاب و نیز میل پایان‌ناپذیرش برای به چنگ آوردن آن‌ها بیست‌وپنج قرن ادامه داشته است.
شراره
آن حالت نیمه‌رؤیاییِ غرق شدن در عالم کتاب آن‌قدر برایم ارزش داشت که در روز فقط تعدادی مشخص از صفحه‌های کتاب را می‌خواندم تا پایان محتوم آن را به تعویق بیندازم و از آن جهان بیرون نیایم. هنوز همین کار را می‌کنم. البته با عقل جور درنمی‌آید چون لذت آن جهان در واقع تمام‌شدنی نیست. آدم می‌تواند مرتب از صفحهٔ اول شروع کند و همه‌چیز را به یاد بیاورد.
شراره
عادتم است که بوی کتابی قدیمی را به دورهٔ نگارشش نسبت بدهم، تو گویی رایحه‌اش یکراست از دل محیط شکل‌گیری داستان بیرون زده باشد.
شراره
از صفحه‌هایش هنگام ورق زدن صدای پِرپِری خفه برمی‌خاست که بی‌شباهت به صدای پرچمی در بعدازظهری بادخیز نبود. با تورق آن صفحه‌ها بویی خشک و چوب‌مانند به مشام می‌رسید: ترکیبی از بوی آب انگور و طعمی شیرین که مرا به یاد کتاب‌های قدیمی پدربزرگ و مادربزرگ می‌انداخت.
شراره

حجم

۲۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

حجم

۲۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۵۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد